آزادخانِ اَفْغان، شهرت آزادبیگ سلیمانِ خیلی غلیجایی (د ۱۱۹۵ق / ۱۷۸۱م)، سپاهی و سیاستپیشۀ افغانی و یکی از مدعیان حکومت ایران. وی در ۱۱۵۰ق / ۱۷۳۷م هنگام گشودن کابل به دست نادرشاه افشار، با گروهی به لشکر وی پیوست و به ایران آمد و تا وقتی که نادر زنده بود، سر بر فرمان وی داشت. پس از کشته شدن او علم استقلال برافراشت و با کریمخان زند و محمدحسنخان قاجار جنگید و سرانجام پس از شکست کامل، به دربار کریمخان پناه آورد و تا پایان زندگی نزد وی و جانشینانش زیست. از احوال او پیش از پیوستن به نادر اطلاعی در دست نیست.
آزادبیگ در ۱۱۵۴ق / ۱۷۴۱م همراه نادرشاه به ایران آمد و به فرمان وی به ردۀ سپاهیان امیراصلانخان قِرِقْلو پیوست. اصلانخان عمهزادۀ شاه و فرمانروای آذربایجان بود (آذر بیگدلی، ۳۷۳؛ ذنبلی، تجربةالاحرار، ۱ / ۴۹۱). چند سال پس از آن، هنگامی که نادر با لشکریانش به بغداد رفت، آزادبیگ نیز در خدمت بود. در این سفر نادر او را به فرماندهی گروهی از افغانها به سرکوبی عربهای شورشی پیرامن کوفه گسیل کرد. آزاد به خوبی از عهدۀ این مأموریت برآمد و توانست بیجنگ و خونریزی، آنان را به فرمانبری وا دارد و گروهی از سران آنان را نزد نادر ببرد (مروی، ۳ / ۹۲۳). آزادبیگ در فتح شیراز هم ازجملۀ سرداران سپاه نادر بود و به فرمان او محاصرۀ شهر را همراه با سرداران دیگری همچون محمدحسینخان قاجار و شهبازخان دُمْبُلی بر عهده داشت (همو، ۳ / ۹۵۱-۹۵۳). پس از کشته شدن نادر در ۱۱۶۰ق / ۱۷۴۷م، در جنگی که میان امیر اصلانخان قرقلوی افشار و ابراهیمخان برادرزادۀ نادر واقع شد، وی پیش از آغاز نبرد به ابراهیم خان پیوست و از او لقب «خانی» گرفت (آذربیگدلی، ۳۷۳). سپس وقتی که قدرت ابراهیمشاه را رو به زوال دید، با ۰۰۰‘۱۵ سوار از او جدا شد و به میرسیدمحمد متولی آستانۀ رضوی که خود را از تبار صفویه میدانست و شاهسلیمان میخواند، پیوست و از سوی او مأمور شد که به قزوین و ساوه رود و در آنجا منتظر فرمان باشد.
جدا شدن آزادخان از ابراهیمخان مایۀ شکست قطعی و گرفتاری او گردید. (گلستانه، ۳۳-۳۶). آزادخان مدتی در قزوین و ساوجبلاغ در بلاتکلیفی به سر برد، . پس به آذربایجان رفت و در آنجا با سردارانی چون فتحعلیخان افشار و شهبازخان دنبلی متحد گردید و و بر آنان سروری یافت. پس از چندی قلعۀ ارومیه را پایگاه خود ساخت و در آنجا مدتها با سردارانی که از وی فرمان نمیبردند و بر بخشهایی از آذربایجان تسلط داشتند، جنگید. با پیوستن موسىخان افشار به وی، و پس از اینکه «قِزْآغا» دختر موسىخان را به عقد خود درآورد، شمار لشکریانش به ۰۰۰‘۳۰ تن رسید
. در این هنگام خبر رسید که پناهخان انبارلو از خمسۀ قزوین با لشکری آراسته، عازم تسخیر آذربایجان است. آزادخان ۰۰۰‘۴ تن از لشکریان خود را به سرداری فتحعلیخان افشار به دفع وی فرستاد. در جنگی که در نزدیکی تبریز میان آنان درگرفت، پناهخان شکست خورد و گریخت (ادیبالشعراء، ۱۱۴-۱۱۵).
آزادخان در ادامۀ کوشش برای تسخیر سراسر آذربایجان و تثبیت حکومت خود، جانشینی در تبریز نشاند و با سپاهیانش به گرجستان تاخت، لیکن در جنگ سختی که میان وی و هراکلیوس (ارکلیخان) فرمانروای گرجستان درگرفت، شکست یافت و به تبریز گریخت. پس از استقرار در تبریز به تقویت خود و گردآوری و سازماندهی لشکر پرداخت و بار دیگر به گرجستان تاخت. اینبار پس از کوشش بسیار، گرجیان را شکستی سخت داد و آن حدود را نیز بر متصرفات خود افزود. هراکلیوس ناگزیر با وی از درِ دوستی درآمد و فرمان او را گردن نهاد و خواهرش را به زنی به او داد (گلستانه، ۱۸۶- ۱۸۸). آزادخان در فاصلۀ دو لشکرکشی به گرجستان، برای تأمین هزینههای جنگی، مبلغی بیش از مالیات مرسوم از مردم تبریز خواستار شد. مردم که از همراهی با او در دفعات پیش پشیمان بودند بر دستنشاندۀ وی فضلعلیخان شوریدند و او را کشتند و چون از انتقام آزادخان ترسیدند، در قلعۀ شهر پناه گرفتند و با او به ستیز برخاستند. تبریزیان با یاری خواستن از ایلات اطراف شهر، زمانی دراز در برابر آزادخان پایداری ورزیدند و شهر و قلعۀ آن را نگهداری کردند، لیکن سرانجام در رمضان ۱۱۶۴ق / ژوئیۀ ۱۷۵۱م تبریز به تصرف آزاد درآمد و نزدیک به ۰۰۰‘۴ نفر از مردم شهر در این جنگ کشته شدند (دنبلی، تجربةالاحرار ۱ / ۴۹۱-۴۹۳؛ ادیبالشعراء، ۱۱۶- ۱۱۹).
آزادخان میخواست پس از تسخیر سراسر آذربایجان، با سرداران و جنگجویان زیر فرمان خود به خراسان رود و از آنجا به افغانستان حمله بَرَد و احمدشاه ابدالی را که از قبیلۀ مخالف او بود و حکومت افغانستان را در اختیار داشت، از میان بردارد و قندهار پایتخت او را متصرف شود، لیکن با گرفتاریهایی که در آذربایجان برای او پیش آمد، نتوانست حتى همۀ آن منطقه را به زیر فرمان خویش درآورد. چون در ۱۱۶۶ق / ۱۷۵۳م علیمردانخان بختیاری که از پیش با کریمخان متحد بود، بنای مخالفت را با خان زند نهاد و آمادۀ نبرد با او گردید، از آزادخان، فرمانروای آذربایجان، و اسماعیلخان فیلی، فرمانروای لرستان، نیز برای دفع کریمخان، کمک خواست. آزادخان با لشکری که شمار آن را تا ۰۰۰‘۸ تن دانستهاند، از ارومیه روانۀ کرمانشاهان و کردستان شد، لیکن پیش از آنکه به اردوی علیمردانخان بپیوندد، کریمخان با لشکر خود بدو رسید و او را منهزم ساخت (آذر بیگدلی، ۳۷۳؛ نامی، ۳۴؛ هدایت، ۹ / ۲۱).
آزادخان پس از این شکست خواست به آذربایجان بازگردد. پس سفیری نزد کریمخان فرستاد و پیام داد که چون وی گناهی نکرده و به علیمردانخان یاری نرسانده است، اجازۀ بازگشت بدو داده شود. محمدخان و شیخعلیخان زند، ۲ تن از سرداران برجستۀ کریمخان، با خواست وی موافقت کردند، ولی کریمخان به گمان اینکه بسیار نیرومند است و نیازی به آزادخان ندارد، بر اثر غرور و لجاجت، از پذیرفتن خواهش وی سر بر تافت و راه را بر او بست. جنگ میان دو لشکر درگرفت و سرداران بزرگ سپاه کریمخان، محمدخان و شیخعلیخان زند، که به نظرشان توجهی نشده بود، قلب لشکر را رها کردند و مایۀ شکست او شدند. کریمخان پس از این شکست با شمار اندکی از لشکریان و افراد خاندان زند به قلعۀ پَری و کَمازان رفت. آزادخان پس از این پیروزی به دنبال کردن کریمخان پرداخت و چون نزدیک قلعۀ پری رسید، دانست که کریمخان خود به اصفهان رفته، ولی همۀ سرداران زند در قلعه هستند. پس پیکی نزد آنان فرستاد و خواستار دیدار شد. سرداران زند با فرستادۀ آزادخان سخنان درشت گفتند و او را بازگرداندند. آزادخان چند روزی قلعه را در محاصره گرفت، لیکن قادر به تصرف آن نشد. پس با نیرنگ آنان را از قلعه بیرون کشید و همه را دستگیر کرد.
آزادخان به پسرعم خود، عَلَمخان فرمان داد که آنان را به ارومیه ببرد و در زندان بدارد. علمخان با سپاهیان خود که شمارشان به ۷۰۰ نفر میرسید، همراه ۰۰۰‘۴ نفر از افغانان و افشاریان رهسپار آذربایجان شد (گلستانه، ۲۷۵-۲۷۷). علمخان افراد خاندان زند را با احتیاط فراوان حرکت داد و کوشید با آنان به مدارا رفتار شود. چون اینان به منزلی به نام «زاغج» رسیدند، حادثهای رخ داد که گرچه شگفت مینماید، ولی مآخذ دست اول آن را با شرح جزئیات یاد کردهاند: در اینجا «لشکریان از افغان و جز ایشان به سبب گرمی هوا و مشقت راه، هریک در خیمۀ خود برهنه شده به خواب رفتند. علمخان سردار هم در خیمۀ خود به خواب رفت و نوکران و خدمتکاران متابعت سردار خود کرده هریک در جایی کمر خود را گشوده به استراحت مشغول شدند. اسبان را نیز در زیر زین یکه میخ کردند». ۱۵ تن پهلوانان دستبستۀ سپاه زند، به کمک پاره استخوانی تیز، بندهای خود را بریدند و با یک جهش برقآسا بر اسبان پریدند و نیزهها را از زمین برآوردند. نخست یکی دو تن از ایشان به خیمۀ علمخان تاختند و با ضرب شمشیر و تپانچه او را از پای درآوردند. آنگاه همگی بر افغانان تاختند و در میان گیرودار و یکهخوردگی از خوابرمیدگان، فریاد برکشیدند که اینک خود کریمخان است که با سپاهیان خویش فرا رسیده است و کشتار شما را آغاز نهاده است. زنان نیز در این پیکار کوششها کردند. بههرحال، افغانان سراسیمه شدند و سر به کوه و بیابان گذاشتند. سرداران زندی زنان و غنایم و بار و بنه را برداشته از راهی ناشناخته روانۀ چَمْچالِ کرمانشاهان شدند. یاران آزادخان پس از لختی به جای نخست بازآمدند، لیکن جز کشتگان و زخمیان خود چیزی در اردوگاه نیافتند. از اینرو، ماجرا را نوشته توسط حنظلهبیگ افغان و یک سوار دیگر به اصفهان به آزادخان رساندند. در چمچال، با پراکنده شدن این خبر، حدود ۰۰۰‘ ۳ سوار و پیاده از کردان خَزَل و ۰۰۰‘۱ سوار و پیاده از جماعت دِلْفان (از ایلات خرمآباد لرستان) به خدمت خانوادۀ کریمخان پیوستند. اینان ۲ سوار تیزتک را به جستوجوی کریمخان فرستادند و او را که در میان شیراز و اصفهان سرگردان بود، از حقیقت حال آگاه ساختند و عازم بروجرد گشتند. کریمخان با شتاب در بروجرد به خانوادۀ خود ملحق گردید (گلستانه، ۲۷۹-۲۸۴). از آن سوی آزادخان چون در اصفهان استقرار یافت، بر تخت پادشاهان صفوی نشست و سکه به نام خود زد. نقش سکهاش این بیت بود:
تا که آزاد در جهان باشد سکهاش صاحبالزمان باشد
سپس فرمانروایی از جانب خود برای شهرهای اطراف معین کرد (ادیبالشعراء، ۱۲۰-۱۲۱). آزادخان چون از ورود کریمخان به بروجرد و آماده شدند او برای پیکار آگاهی یافت، با سپاهی انبوه عازم نبرد گردید. برخورد ۲ لشکر در «دوآبه سیلاخور» روی داد. چون ایلاتِ همراه کریمخان پایداری نکردند، وی به سختی شکست خورد و گریخت (۱۱۶۶ق / ۱۷۵۲م) و سپاهیان او راه شیراز در پیش گرفتند (گلستانه، ۲۸۵-۲۸۷؛ اعتمادالسلطنه، ۱۱۵۱). کریمخان در میان راه، قمشه را به تصرف درآورد. آزادخان پس از آگاهی بر این ماجرا، سردار خود فتحعلیخان افشار را با ۰۰۰‘۸ سوار افغانی و افشار به جنگ کریمخان فرستاد. اسکندرخان برادر کریمخان با ۲۰۰ سوار در برابر سپاهیان آزادخان ایستاد و در نخستین روزهای جنگ ضربههای سختی بر آنها وارد کرد به طوری که فتحعلیخان ترسید و کس نزد آزادخان فرستاد و او را به یاری خواست. آزادخان با سپاهیانش از اصفهان بیرون آمد و به یاری فتحعلیخان شتافت. اسکندرخان به تنهایی بر لشکریان انبوه افغان تاخت و شمار بسیاری از آنان را کشت، لیکن عاقبت از پای درآمد (۱۱۶۶ق / ۱۷۵۲م). کریمخان از مرگ برادر بسیار اندوهگین شد، اما چارهای جز گریز ندید و از اینرو راه گَنْدُمان و بختیاری را در پیش گرفت (گلستانه، ۲۸۷- ۲۸۹؛ نامی، ۳۹-۴۰). آزادخان ۲ تن از سرداران خود ــ فتحعلی افشار و شاهرخ افغان ــ را به دنبال او فرستاد. شاهرخ در مقابله با کریمخان کشته شد و فتحعلیخان پس از تاراج برخی از شهرها و روستاهای میان راه، نزد آزادخان برگشت (همو، ۲۸۸-۲۹۱).
کریمخان پس از پیروزی بر شاهرخ به شیراز رفت. آزادخان از فرصت استفاده کرد و نامهای به بزرگان فارس نوشت و آنان را ترغیب کرد که کریمخان را بگیرند و به وی سپارند. آنان نه تنها به خواست آزادخان وقعی ننهادند، بلکه با کریمخان در جنگ با او همآواز گردیدند. آزادخان چون از این تحولات آگاهی یافت، بیدرنگ با لشکر خود عازم فارس گردید (همو، ۳۱۴، ۳۱۵). کریمخان نیز شیخعلیخان زند را به سوی دشتستان فرستاد و از اهالی آن سامان یاری خواست و خود نیز بدان سوی شتافت. میرزاعلیبیگ خورموجی و رئیس احمد تنگستانی با ۰۰۰‘۴ جنگجو به حمایت کریمخان وارد صحرای خِشْت شدند (فسایی، ۲۰۹). آزادخان نیز خود را به شیراز رساند و آمادۀ نبرد گردید (نامی، ۴۵). از سوی کریمخان، محمدعلیخان خشتی (و به روایتی رستمخان خشتی) با سه ـ چهار هزار تفنگچی مأمور حفاظت دربند فارس گردیدند. خان یاد شده با نقشهای که طرح کرد، اجازه داد لشکر آزادخان وارد دربند شود. چون همۀ سپاهیان وارد این منطقۀ صعبالعبور شدند، به فرمان محمدعلیخان حمله آغاز شد. افغانان که غافلگیر شده بودند، پایداری نکرده بیاختیار راه گریز در پیش گرفتند. شمار فراوانی از آنان هلاک شدند (گلستانه، ۳۱۵-۳۱۶). آزادخان واپس نشست و به شیراز آمد و در آنجا صالحخان بیات را به حکومت برنشاند و خود راه اصفهان در پیش گرفت (۱۱۶۷ق / ۱۷۵۳م؛ نامی، ۴۵). کریمخان به شیراز آمد. پس از پیکاری سخت، شهر را از صالحخان بازپس گرفت. صالحخان در این گیرودار کشته شد (اعتمادالسلطنه، ۱۱۵۲).
هنگامی که آزادخان از شیراز به اصفهان برمیگشت، شنید که در روستاهای سِمیرُم شورشی درگرفته است. پس فتحعلیخان افشار به فرمان وی مأمور سرکوبی شورشیان گردید. این سردار پس از محاصره کردن قلعههای آن حدود، آنها را گشود. و بسیاری را کشت و زنان و دختران را به اسیری گرفت و اموال ایشان را به تاراج برد. سپس مأمور گشودن شهر قمشه گشت، زیرا مردم آنجا نیز از فرمان آزادخان سر بر تافته بودند. وی پس از گشودن قمشه، شهر را ویران کرد و گروهی از زنان، دختران و پسران آنجا را به اسیری گرفت و چون برخی از اهالی آن شهر در زیرزمینها پنهان شده بودند فرمان داد با کاه دود کردن آنان را هلاک سازند (رستمالحکما، ۲۶۲-۲۶۳).
هنگامی که آزادخان در اصفهان بود، یکی از بزرگان آن شهر به نام امیرمحمد سمیع کارخانه آقاسی نامهای به محمدحسنخان قاجار به استراباد نوشت و او را ترغیب به گرفتن شهر و نابودی آزادخان و پیروان افغانی او کرد (همو، ۲۶۴-۲۷۲). گویا این نامه از عوامل محرکه محمدحسنخان برای حرکت به مرکز و غرب ایران و سرکوبی آزادخان بود. هنگامی که خان قاجار به سامان دادن لشکر خود مشغول بود، آزادخان گیلان را متصرف شد. محمدحسنخان در میان راه آذربایجان نخست عبدالعلیخان عامری و خسروخان مکری را که سرداران لشکر آزادخان بودند، در گیلان درهم شکست (هدایت، ۹ / ۳۲-۳۳). وی پس از تصرف رشت، روانۀ آذربایجان شد تا قلعۀ ارومیه را تصرف کند و پایگاه فرمانروایی آزادخان را براندازد. چون آزادخان از این جریان آگاه شد، خود را با شتاب از اصفهان به آذربایجان رساند. در شش فرسنگی ارومیه جنگی بزرگ میان آن دو درگرفت. آزادخان شکست خورد و به سوی بغداد گریخت (۱۱۷۰ق / ۱۷۵۶م). به روایت عبدالرزاقبیگ دنبلی، افغانها نخست به سختی جنگیدند به طوری که لشکر محمدحسنخان واپس نشست، لیکن خان قاجار برآشفت و باز لشکریان را به میدان راند و مایۀ شکست افغانها گردید (دنبلی، مآثر سلطانیه، ۱۲-۱۳). پس از گریز آزادخان، یوسفخان هوتکی افغانی که شهر ارومیه بدو سپرده شده بود، چارهای جز تسلیم نیافت. از اینرو، با ملازمان خود به خدمت خان قاجار درآمد. پس از او سرداران دیگر آذربایجانی چون فتحعلیخان افشار و شهبازخان دنبلی به خدمت او درآمدند. در این هنگام کریمخان از شیراز بیرون آمد و شیخعلیخان و محمدخان زند را با ۰۰۰‘۱۵ سوار به جنگ محمدحسنخان فرستاد. در این جنگ هم خان قاجار پیروز گردید.
آزادخان نیز به هنگام گریز از میدان جنگ و پیش از اینکه وارد بغداد شود، به «اشنو» به میان جماعت حکاری رفت. در عرض راه گروهی از افغانان و ازبکان که بار و بنهای در اردو داشتند، از او روی برتافتند و به ارومیه آمدند. آزادخان ناگزیر راه بغداد در پیش گرفت و در کاظمین ماندگار شد. در آنجا ۲ تن از زنان خود را که یکی دختر اشرف افغان و دیگری دختر موسىخان قاسملوی افشار بود، به بغداد نزد سلیمانپاشا فرمانروای آنجا فرستاد و از او یاری خواست. سلیمانپاشا به فرستادگان آزادخان احترام فراوان کرد و خود برای دلجویی از وی به کاظمین رفت و او را به بغداد آورد. پس از آن سربازان بسیاری را که شامل همۀ لشکر موصل و کَرکوت و دیار بکر و کردستان میشدند، در اختیار او گذاشت تا قدرت از دست رفته را بازیابد. آزادخان با این سپاهیان به آذربایجان که در این هنگام در دست فتحعلیخان افشار بود، تاخت. فتحعلیخان نخست جرأت جنگیدن با اوکدادخان (فرمانده بخشی از سپاه آزادخان) را نکرد، لیکن سرانجام در نزدیکی مراغه میان دو طرف جنگ درگرفت و لشکریان آزادخان شکست خوردند (همو، تجربةالاحرار ۳۱-۳۵). خود آزادخان هم چون دیگر نتوانست پایداری کند، به کردستان رفت تا دیگر بار از سلیمانپاشا یاری جوید، ولی فرمانروای بغداد اینبار او را یاری نکرد. آزادخان ناگزیر به موصل و از آنجا به میان ایل حکاری رفت. چند روزی در آنجا بود و سپس راهی ایروان و گنجه شد و سرانجام به نزد هراکلیوس (ارکلیخان) فرمانروای گرجستان شتافت و ۲ سال با احترام نزد او اقامت کرد. چون کریمخان آذربایجان را گشود و قلعۀ ارومیه را متصرف شد، نامهای به آزادخان نوشت و از هراکلیوس فرمانروای گرجستان نیز خواست تا آزادخان را نزد او بفرستد. آزادخان چارهای جز پذیرفتن نیافت. او که میدانست کریمخان مردی پاکنهاد و نیکسرشت است، در ۱۱۷۶ق / ۱۷۶۲م تنها سوار شد و به لشکرگاه وی آمد. کریمخان از وی دلجویی بسیار کرد و فرمان داد که ۵۰ نفر از طایفۀ زند هزاره همواره ملازم او باشند و او را خدمت کنند. نیز برای او مقرری تعیین کرد. (گلستانه، ۳۲۹-۳۳۰؛ نامی، ۱۱۳-۱۱۴). آزاد در دربار کریمخان از احترام بسیار برخوردار بود. به گفتۀ نامی (ص ۱۲۲) وی بر همۀ امیران نامبردار زمان کریمخان برتری داشت. او همچنان در شیراز، پایتخت زندیان، میزیست تا اینکه ۲ سال بعد از مرگ کریمخان (۱۱۹۵ق / ۱۷۸۱م) به بیماری خناق (دیفتری) درگذشت. ازجمله وصایای او این بود که بعد از مرگ پیکر او را موقتاً در شیراز به ودیعت گذارند و در موقع مناسب به کابل برند، اما این وصیت به دلیل تحولات سیاسی آن زمان انجام نیافت.
در مقایسه با دیگر افغانهایی که در ایران کارشان رونق گرفت، آزادخان طبعی معتدل و آراسته داشت و همواره در هنگام پیروزی در نگهداری زنان لشکر شکست خورده کوشش فراوان میکرد. در یکی از جنگها همۀ زنان زند را به یکی از سرداران خود به نام خضرخان سپرد که آنان را به اصفهان ببرد و از آنجا با هودج زرنگار به شیراز بفرستد، اینگونه رفتارها موجب گردید که کریمخان نیز جانب وی را نگه دارد و با احترام با او رفتار کند. رستمالحکماء (محمدهاشم آصف) نیز او را سرداری دادگر و مهربان و دلیر میداند و میگوید اگر سربازان سنیمذهب او شیعیان را میآزردند، وی آنان را سیاست میکرد (ص ۲۵۸).
از خانوادۀ آزادخان نام ۴ تن از زنان و یک تن از فرزندان وی در مآخذ آمده است. زن اول او دختر اشرف افغان بود. پس از آن، زمانی که به آذربایجان رفت، دختر محمدموسىخان بیگلربیگی افشار را که «قزآغا» نام داشت به زنی گرفت (ادیبالشعراء، ۱۱۴). زن سوم او خواهر ارکلیخان (هراکلیوس) فرمانروای گرجستان بود که آزادخان هنگام فتح آن ولایت وی را، ظاهراً به زور، به زنی گرفت (گلستانه، ۱۸۷-۱۸۸). زن چهارم او دختر خالدپاشا فرمانروای شهر زور بود (دنبلی، تجربةالاحرار، ۱ / ۴۹۱). فرزند او احمدخان نیز پس از درگذشت پدر، ازجمله سرداران زندیه بود و در ۱۱۹۸ق / ۱۷۸۴م از سوی جعفرخان زند مأموریت یافت که شهر کاشان را در برابر حملههای آقامحمدخان قاجار نگه دارد، لیکن در جنگی که میان وی و لشکر آقامحمدخان در نصرآباد رخ داد، احمدخان شکست خورد و رو به گریز نهاد (نامی، ۲۶۴-۲۶۵). به روایت دیگر، احمدخان که توان رویارویی با خان قاجار را در خود نمیدید، پیش از نبرد از کاشان گریخت و به اصفهان رفت. در آنجا هم چون نتوانست کاری از پیش ببرد لشکریانش از پیرامون او پراکنده شدند (شیرازی، ۲۴-۲۷).
مآخذ
آذر بیگدلی، لطفعلیبیک، آتشکده، به کوشش جعفر شهیدی، تهران، نشر کتاب، ۱۳۳۷ش؛ ادیبالشعراء، رشید، تاریخ افشار، به کوشش پرویز شهریار افشار و محمود رامیان، تبریز، ۱۳۴۶ش؛ اعتمادالسلطنه، محمدحسن، تاریخ منتظم ناصری، به کوشش محمداسماعیل رضوانی، تهران، دنیای کتاب، ۱۳۶۴ش؛ دنبلی، عبدالرزاقبیک مفتون، تجربةالاحرار و تسلیةالابرار، به کوشش حسن قاضی طباطبایی، تبریز، دانشکدۀ ادبیات، ۱۳۴۹-۱۳۵۰ش؛ همو، مآثر سلطانیه، به کوشش غلامحسین صدری افشار، تهران، ابنسینا، ۱۳۵۱ش؛ رستمالحکماء، محمدهاشم آصف، رستمالتواریخ، به کوشش محمد مشیری، تهران، امیرکبیر، ۱۳۵۲ش؛ شیرازی، علیرضا، تاریخ زندیه، به کوشش ارنست پیر، لیدن، ۱۸۸۸م؛ فسایی، حسن، فارسنامۀ ناصری، تهران، ۱۳۱۵ق؛ گلستانه، ابوالحسن، مجملالتواریخ، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، ابنسینا، ۱۳۴۴ش؛ مروی، میرزا محمدکاظم، عالمآرای نادری، به کوشش محمدامین ریاحی، تهران، زوار، ۱۳۶۴ش؛ ملکم، جان، تاریخ ایران، ترجمۀ میرزامحمدعلی حیرت، بمبئی ۱۳۰۳ق، ۲ / ۲۷۷؛ نامی اصفهانی، محمدصادق، تاریخ گیتیگشا، به کوشش سعید نفیسی، تهران، اقبال، ۱۳۶۳ش؛ هدایت، رضاقلیخان، روضةالصفای ناصری، تهران، خیام، ۱۳۳۸ش.
با مرگ نادر شاه، افراد زیادی مدعی حکومت شدند و جنگهای متعددی بین آنها در گرفت که در نهایت منجر به تشکیل زندیه شد. جنگهای متوالی بین کریم خان زند و آزادخان افغان از جمله آنهاست که در ناحیه زاگرس تا اصفهان صورت گرفتند. پس از آن به دعوت علیمرادخان بختیاری که به همراه یکی از بازماندگان صفویه از بغداد به سمت ایران پیشروی میکرد و قصد تسخیر قلعه راهبردی کرمانشاه را داشت، به آنجا رفت. اما پیش از رسیدن وی، کریمخان زند حاکم حقیقی غرب ایران این لشکر را شکست داد.
کریم خان در تعیقب آزادخان به سمت بروجرد شتافت و در این منطقه نیروهای خود را سامان داد و برای نبرد مجدد با آزاد خان به قریه دوآبه در دشت سیلاخور در جنوب بروجرد رفت و آنجا منتظر افغانها ماند. در جنگی که روی داد کریم خان از آزادخان شکست خورد و به این ترتیب حکومت عراق عجم به دست آزادخان که در اصفهان بود افتاد. همراهان کریم خان دو دسته شدند. گروه اول به سمت شمال (بروجرد و ملایر) گریختند و کریم خان نیز به سمت خوزستان و از آنجا به شیراز گریخت.[۱]
افغانها از بروجرد به مرکز طایفه زند یعنی روستای قلعه پری ملایر یورش بردند و هفده تن از خانهای زند و پانزده تن از زنان ایشان را که مادر کریمخان نیز در میانشان بود به اسارت گرفت و به سمت ارومیه بردند که ایشان در راه گریختند و در بروجرد به کریمخان پیوستند و پس از تعقیب و گریزهای بعدی در نهایت کریم خان تواسنت آزادخان را شکست دهد.
پس از قتل نادرشاه افشار به سال 1160 ق سراسر قلمرو وی دچار هرج و مرج شد و از همان ابتدا سرزمین ایران تبدیل به میدان مبارزه قدرت طلبان گردید. برای دستیابی به تاج و تخت، عدّۀ زیادی از مدّعیان سلطنت در گوشه و کنار مملکت در تکاپو بودند. از میان دستههایی که برای رسیدن به قدرت فعّالیّت میکردند، تلاش و مبارزه دو دسته بیش از دیگران جلب توجّه میکرد: یکی دستة اربابان و دیگری دستة سرداران و رؤسای قبایل و عشایر.منطقه سوق الجیشی آذربایجان نیز مستثنی از این قاعده نبود و هر گوشه از این منطقه شاهد جنگ و خونریزی تشنگان قدرت بود. در آذربایجان ابراهیمخان افشار قرقلو به برادر خود عادلشاه دست یافته و به فکر تسخیر ایالت زر خیز آذربایجان میافتد . حکومت آذربایجان در این زمان به دست امیر اصلانخان افشار قرقلو معروف به سردار آذربایجان بود.آوازه حرکت و هجوم ابراهیمخان افشار که در این وقت خود را ابراهیمشاه مینامید امیر اصلانخان سردار آذربایجان را نگران نموده برای مقابله با قوای وی مصلحت چنین دید با کمک فتحعلیخان افشار ارشلو، حاکم محبوس اورمیه، به جنگ ابراهیمشاه برود. فتحعلیخان در این زمان در اثر هجوم مهدیخان افشار قاسملو که از ایروان به سمت اورمیه لشکر کشیده بود، شکست خورده و حکومت اورمیه را به مهدیخان واگذار کرده بود.طی درگیری قوای امیر اصلانخان و مهدیخان در محل قراحسنلوی اورمیه (نزدیک روستای چهرهگشای اورمیه)، فتحعلیخان به یاری مهدیخان شتافته و به قوای امیر اصلان خان شکست سختی وارد می کند. پس از این واقعه مهدیخان از سر و روی فتحعلیخان بوسیده و عذر گذشته را میخواهد و در حضور سران افشار، وی را به حکمرانی اورمیه منصوب میکند و داشتن چنان سردار شجاع و با تدبیر را به جماعت افشار تبریک میگوید. در این موقع ابراهیم شاه خود را به آذربایجان میرساند و جنگ بین قوای وی و سردار آذربایجان، امیر اصلانخان، آغاز میشود . مهدیخان با صلاحدید فتحعلیخان به کمک ابراهیمشاه شتافته و امیر اصلانخان را شکست میدهند. ابراهیمشاه نیز مهدیخان را در تبریز به حکومت آذربایجان و قائم مقامی خود میگمارد.1 پس از شکست ابراهیمشاه از شاهرخ افشار و به تبع آن قتل مهدیخان توسّط مردم تبریز، نقیخان برادر مهدیخان به خونخواهی از قاتلین برادرش به تبریز یورش برد. «چون خبر قتل مهدیخان به نقیخان برادرش که از جانب او در ارومی حکمران بود رسید دود آه جانکاه از سینهاش برآمده چند روز با ایل والوس بلوازم تعزیت و سوگواری مشغول شد، آنگاه با فتحعلیخان ارشلو در باب کینهخواهی برادر مشورت کرده از طائفهی افشار لشگری فراهم آورد و از شاهبازانخان دنبلی حکمران خوی و آزادخان، سرکردهی افغان که در شهر زور از نواحی قراچوران متوقف بود، استمداد نمود، چون این جمله حاضر آمدند بالاتفاق با استعداد تمام از راه سلدوز عازم تبریز شد، اهالی تبریز چون از جمعیت نقیخان و ارادهی او اطلاع یافتند، دهشت و حیرت عظیم بر ضمایر ایشان راه یافت.»2 پس از فتح تبریز، نقیخان با مردم این شهر به تندی برخورد کرد، آزادخانافغان را به حکومت تبریز منصوب نمود و خود نیز راهی اورمیه شد.آزادخان فرزند سلیمان از افاغنهی کابل و از طایفهی غلجائی بود. در سال 1738م که در این شهر به تصرف نادرشاه درآمد آزادخان در خدمت جهانگشای افشار حاضر شد.3 آزادخان به مدت سه ماه که بر تبریز حکومت میکرد مطیع نقیخان بود اما از آنجاییکه مردم تبریز دل خوشی از حاکم اورمیه نداشتند آزادخان را به طمع حکومت بر کلّ آذربایجان، بر علیه نقیخان تحریک کردند. در جنگی که بین این دو اتفاق افتاد نقیخان کشته شد و آزادخان با تصرّف اورمیه، به خواستهاش که حکومت بر کلّ آذربایجان بود، رسید. آزادخان پس از به حکومت رسیدن، فشار بر مردم آذربایجان را زیاد کرد به طوریکه مردم تبریز از همکاری با وی پشیمان شدند. آزادخان با سپاهی مجهز جهت دفع نافرمانی مردم تبریز به این شهر لشکر کشید. در جنگی که بین نیروهای آزادخان و مردم تبریز رخ داد علیرغم دلاوریها و رشادتهای تبریزیان، آزادخان پیروز میدان نبرد شد. پس از تسخیر تبریز، وی به عجب شیر رفته و در این شهر فتحعلیخان افشار ارشلو را بیگلر بیگی آذربایجان منصوب کرده و روانهی تبریز مینماید. «این واقعه در ماه رمضان المبارک مطابق سال 1164 هجری بود و اکثر سکنهی دارالسلطنهی تبریز که قدرت حرکت داشتند، در هنگام فرصت، دست اهل و عیال خود را گرفته بسایر بلاد متفرق گردیدند و در ایام رخا نیز معاونت نکردند. گویند در روز جنگ، موازی سیصد نفر از پیادگان اهل تبریز در حصار، سنگری برای محافظت خود بسته مردانه در مدافعه پایداری مینمودند. چنانکه گروه افغان نتوانستند بر ایشان دست یابند. لاجرم آزادخان ایشانرا امان داده متعرض نشد ولیکن بعد از اطمینان و گرفتاری، ایشانرا مثل اسرای کفار به اهل شهر به قیمتی گزاف فروختند. علی الجمله پس از تسخیر تبریز آزادخان به مراغه رفته در دیزج رودنزول نمود و در آنجا فتحعلیخان افشار ارشلو را بیگلر بیگی آذربایجان و روانه ی تبریز نمود ...»4 ایّام حکمرانی آزادخان در آذربایجان مقارن با حکومت کریمخان زند در شیراز و محمدحسنخان بن فتحعلیخان قاجار در استرآباد و مازندران بود.آزادخان برای دستیابی به حکومت کلّ ایران باید این دو رقیب را نیز از میان میبرد. لذا در سال 1166 ق نبردی بین وی و کریمخان زند اتفاق افتاد که منجر به شکست سپاهیان کریمخان شد. «کریمخان خود به قلعهی پری [نزدیک ملایر] پناه برد و برخی از هواداران مانند شیخ علیخان و محمدخان را به حفاظت قلعه گماشت و خود به اتفاق برادرش محمدصادقخان روانهی اصفهان و شیراز گردید. کریمخان موفق نشد که در شیراز سپاه عمدهای جمع آوری کند، لذا با همان اندک سپاه تصمیم به مقابله با سپاهیان آزادخان که در تعقیب وی بودند گرفت، بویژه که خبر خلاصی یاران باقی مانده در قلعهی پری را نیز شنیده بود. در این ایام افرادی نیز به وی پیوستند و نبرد دوم در ناحیه قومشه (= قمشه) اصفهان صورت گرفت.»5 در این جنگ اسکندرخان برادر کریمخان زند به دست فتحعلیخان افشار کشته میشود و کریمخان نیز به خرمآباد پناهنده میشود. خان زند در خرمآباد سپاهی متشکّل از ایلات پشتکوه و سمیره آماده کرده و در حوالی شهر دوآبه نزدیک سیلاخور، با نیروهای آزادخان به فرماندهی فتحعلیخان درگیر شده و توانست سالم از صحنه نبرد خارج و به جانب فارس روانه شود.آزادخان پس از اطّلاع از حضور کریمخان زند در شیراز، با سپاهیان بسیار عازم خشت (قریه ای از توابع گرمسیر کازرون) شد . محمد علیخان خشتی نیز که بـزرگ آن نـواحـی بـود، بـه محـافظت از آن ناحیه پرداخت. گذرگاه دربند که پناهگاه سپاهیان محمدعلیخان خشتی ولشکریانکریمخان بود، به علت کوهستانی بودن از موقعیّت سوقالجیشی خاصّی برخوردار بود و در نتیجه سپاهیان آزادخان متوجّه کمین گرفتن آنان نمیشدند .پس از ورود لشکریان آزادخان در داخل دربند، تفنگچیان کریمخان و محمدعلیخان موفق شدند شکست سختی به دشمن وارد سازند، اما آزادخان از این جنگ جان سالم به در می برد و به جانب اصفهان و آذربایجان میگریزد.«آزادخـان بنحو تقـر قلم دو زبـان مـراحل راه را پیمـود، وارد شیـراز و در آن خطه پرتراز تمهید بساط اجلال و اعزاز نموده و از آنجا اراده مقابله لشکر ظفرپرور کرده ، عنان جلالت بصوب چشت [خشت] گشوده، چون شوارع چشت مشتملست بر مضایق صعب سخت و نشیبی پرکوه و کتل و پشته و تل حضرت ظلاللهی تفنگچیان دشتستانی را که چهار هزار نفر بمعکسر نصره اثر پیوستند که ذره را در هوا و کوکب را در سما می زدند امر فرمود که مضایق طریق و معابر دقیق را گرفته، شیران زند و دلیران فیروزمند نیز چون شیران آشفته بر اسبان اژدهاوش و هیونان چون آتشسوار و آغاز گیرودار و لشکریان آزادخان بمعابر مضیقه درآمده، تفنگچیان مزبور مهره بلا انگیخته و از ابر آتش بار دود ژاله عنا ریخته، از صدمات آن قلیل مردم آن قلزم پر تلاطم متفرق و تقدیر الهی بهدم بنیان آن لشکر متعلق شد. آزادخان با احوال پریشان بصوب شیراز عنان تاخته و در آنجا نیز مجال توقف نیافته،... راه بجانب اصفهان برداشت.»6 آزادخان پس از این شکست به آذربایجان و قلعۀ اورمیه پناه میبرد و در مدت 2 سال حضورش در این منطقه، ضمن تجهیز سپاهی از افشار و افغانها به فکر دفع خطر دشمن اصلیاش، کریمخان زند افتاد. علاوه بر کریمخان زند در فارس، محمدحسنخان قاجار در شمال ایران نیز از قدرت و نفوذ فراوانی برخوردار بود. آزادخان برای رهایی از خطر محمدحسنخان، سپاهی مجهز را روانةگیلانآزادخان به محض اطلاع از لشکر کشی محمدحسنخان، از قزوین به سرعت برق و باد به سوی اورمیه روانه شد. در نبردی که بین دو گروه در گرفت به سبب حمایت فتحعلیخان و شاهبازخان، نیروهای آزادخان شکست سختی را متحمل شدند. آزادخان نیز با معدودی از نیروهایش به جانب اکراد حکاری گریخت و اورمیه به دست نیروهای محمدحسنخان قاجار فتح شد. ماجرای فرار آزادخان از اورمیه در مجمل التواریخ چنین آمده است:«در این بین خبر رفتن محمدحسنخان قاجار بسمت آذربایجان بعزم تسخیر قلعه ارومی که زبانه و سرانجام آزادخان و سرکردگان افغان و لشکریان میبود بگوش خان افغان رسید. بیاختیار لشکر خود را برداشته برای دفع محمدحسنخان روانه اورمیه شد ...پس از تیپآرائی طرفین از عسکرین چرخچیان قدم بمیدان کارزار گذاشته حربی عظیم اتفاق افتاد که از طرفین جمعی کثیر بقتل رسیده نسیم فتح و ظفر بر پرچم علم محمدحسنخان وزید لشکر افغان را شکست فاحش رسیده رو بفرار نهاده متفرق گردیدند. آزادخان با معدودی بسمت بغداد گریخت و خان قاجار قلعه اورمیه را بتصرف خود آورده اموال و اسباب جماعت افغان را تماماً ضبط نموده و فتحعلیخان و شهبازخان و سایر سرکردگان آذربایجان بخدمت او شتافته خدمت او را اختیار نمودند.»8 محمدحسنخان قاجار پس از دفع خطر آزادخان در آذربایجان، باسپاهی مجهز به قصد نبرد با کریمخان زند به سوی قزوین حرکت نمود. در سال 1171 ق محمدحسنخان به محل استقرار کریمخان، شیراز، لشکر کشید و در دو فرسنگی این شهر اردو زد.دورهی محاصره شهر به طول انجامید. در طول این مدّت نصیرخان لاری که سابقاً نیز دم از استقلال زده و کریمخان اعمال وی را نادیده گرفته بود، با جمعی از تفنگداران خود به سپاه محمدحسنخان پیوست. با این همه، کریمخان روحیة خود را نباخت و هر روز اوضاع سپاهیان را از بالای برج شهر شیراز نظر میگذراند. بالاخره محاصره آن قدر طول کشید که سپاهیان وی از اردوگاه گریختند و به دروازة شهر شیراز پناه آوردند، اما کریمخان با تدبیر از پذیرفتن آنان تا صبح روز بعد سر باز زد و از آنان خواست تا در محوطة جنوبی شهر تجمع کنند.حرکت آن عده در دل شب، بیم و هراسی بر سپاهیان محمدحسنخان به وجود آورد و به تصور این که سپاهیان دشمن بر آنها شبیخون زده است، اردوگاه را ترک گفتند، به طوری که تا صبح آن روز، دیگر کسی از لشکریان محمدحسنخان بر جای نمانده بود و حتی محمدحسنخان نیز ترجیح داده بود که صحنه را ترک گوید و راه استرآباد را در پیش گیرد.9 در بین راه اسب وی در مردابی به گل فرو رفت و توسط چند نفر از ملازمان خیانتکارش که یکی سبز علیکرد استرآبادی بود به قتل رسید.
نبرد فتحعلیخان افشار با آزادخان افغـان در روستای شیراز عجب شیر بـه سال 1760 م
پس از کشته شدن محمدحسنخان قاجار، فتحعلیخان افشار به همراه شاهبازخان که هر دو از سرداران خان قاجار بودند، به آذربایجان برگشتند و در مدّت کمی توانستند در تبریز، امنیّت و آرامش را برقرار سازند. آزادخان نیز پس از شکست از محمدحسنخان قاجار در اورمیه به بغداد گریخت و در طول این مدّت توانست در کردستان گروهی از جماعت حکاری را دور خود جمع کند. پس از شکست محمدحسنخان از کریمخان، آزادخان به عزم تسخیر دارالسلطنة تبریز و قتل و غارت در این شهر، با سپاهی مجهز روانه این شهر شد. «دو خان آذربایجان یعنی فتحعلی و شهباز تازه چند ماه بود که حساب خویش را از خان شکست خورده قاجار جدا کرده بودند و چون از سوی وکیل خطری احساس نمیکردند مجدداً بساط قدرتشان را در آذربایجان گستردند و به تحکیم مواضع خویش پرداختند، لذا حاضر نبودند بار دیگر کسی را در فرمانروایی و حکومتشان سهیم سازند. کنفدراسیون این دو سردار با لشکر کشی آزادخان که طبق شایعات منتشره در حدود بیست هزار نفر جنگجو در اختیار داشت مواجه گردید. احتمالاً در تابستان سال 1760م و پیش از رسیدن آزادخان به مراغه به مقابلهاش شتافتند و در محلی موسوم به شهراز[شیراز عجب شیر] قوای او را در همشکستند و ناگزیرش ساختند که با اضطراب و وحشت به درون جبال کردستان بگریزد و جهت تهیه افراد تازه نفسی برای سال آینده و یا هنگامی دیگر اقدام کند.»10در تاريخ صاحبقراني عنوان شده كه آزادخان به اركليخان پناه ميبرد: «آزاد خان پس از شكست از محمّدحسنخان قاجار به سوي بغداد گريخت تا از سليمانپاشا حاكم آن ناحيه ياري طلبد و دوباره به آذربايجان بازگردد. امّا چون به آذربايجان بازگشت و از فتحعليخان افشار در نزديكي مراغه شكست خورد، به ناچار به تفليس رفت و به اركليخان حاكم آن ناحيه پناه برد.»11لازم به ذکر است که در تأیید محل درگیری نیروهای فتحعلیخان افشار و آزادخان افغان در روستای شیراز عجبشیر، باید به وجود گورستان قدیمی این روستا اشاره شود. سید جمال ترابی طباطبائی درباره این گورستان تاریخی مینویسد: «گورستانی است وسیع که در خور یک شهر با جمعیت لا اقل 40 هزار تا 60 هزار نفری می باشد که اصلاً آثاری از محدودة آن در حوالی این گورستان باقی نمانده است. فقط نمیتواند در خور اهالی روستای شیراز با جمعیت یک هزار نفر (در سال 1330 خورشیدی) ساکن آن هستند؛ حتی جمعیت فعلی با گورستان مزبور هیچ نوع همخوانی و تناسب ندارد که اگر فرض کنیم این روستا از قدیمترین زمان با چنین جمعیت یا 5 برابر آن بوده باز نمیتوانسته با چنین گورستانی با این وسعت متناسب باشد. »12
تصرّف آذربایجان توسط کریم خان زند
در سال 1175 ق کریمخان زند پس از انتصاب حکمرانان مازندران و فارس و یزد عازم شمال غرب ایران شد و توانست شهرهای تبریز، مراغه و سلماس را بدون جنگ متصرّف شود. پس از فتح تبریز عازم اورمیه شد و قلعة اورمیه را که از مدتها قبل توسط فتحعلیخان و قوایش متصرّف شده بود، محاصره کرد. «ارومی پایتخت سردار افشار سخت در محاصره است. خیمههای وکیل زند را در چمن (صدقه) وتپه (دیاله) نصب گردیده دشت و دمن پرغله و صحرا و کوه پرگله است. حصول ذخیره و وجود آذوقه مزید تقویت قلوب قوای خانزند است و با دلی قوی پای جلادت پیش میگذراند و از هر جانب بدروازه های شهر یورش میآورند ... رادمردان کاردیده افشاری با استفاده از کوچکترین غفلت خصم دسته دسته از دروازه ها بیرون آمده و بر دشمن میتازند در هر حمله و یورشی تلفات جانی و خسارات مالی بر دشمن وارد میآورند.»13 در اثر طولانی شدن مدّت محاصره اورمیه و کاهش آذوقه انبارها، فتحعلیخان افشار تسلیم خانزند شد. خانزند دست خان افشار را به گرمی فشرده و حکومت اورمیه را به رستمخان بن مهدیخان قاسملو محوّل کرد و به همراه فتحعلیخان و سایر همراهانش عازم شیراز شد. در نزدیکی اصفهان، بر سر مزار برادرش اسکندرخان حاضر شد و در همان محل (قمشه) مهمانش، فتحعلیخان افشار را به خونخواهی مرگ برادرش ناجوانمردانه به دار مجازات آویخت.14
منابع: 1. ر.ك: سرزمين زردشت، علي دهقان، صص 376-375 2. تاریخ افشار، اديبالشعرا، ص107 3. ر.ک: کریمخان زند، جان ر.پری، ص 72 4. تاریخ افشار، اديب الشعرا، ص 118 5. فرهنگ و تمدن ایران در دوره افشاریه و زندیه، عباس قدياني، ص 98 6. تاریخ گیتی گشا در تاريخ زنديه، ميرزا محمداسماعيل موسوي اصفهاني، ص 45 7. تاریخ افشار، اديبالشعرا، ص 129 8. مجمل التواریخ، ابوالحسن بن محمد امین گلستانه، صص 317-316 9. ر.ک: تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران در عصر زند، دکتر ورهرام، ص 49 10. کریم خان زند، جان پری، ص 124 11. تاریخ صاحبقراني، محمود ميرزا قاجار، ص 14 12. آثار باستانی از مناطق مختلف آذربایجان، ترابي، ص 102 13. تاریخ عمومی آذربایجان، احمدکاویان پور، ص 194 14. ر.ک: محمد قولوخان افشار ارومی در تشکیل دولت فدرال ملی، مصطفي سعدآبادي، ص 31 |
منبع خبر : امیر چهره گش در هنگامه اختلافاتی که بین کریم خان[زند] و علی مردان خان بود، آزادخان به کمک علی مردان خان شتافت ولی بعدها پشیمان شده و به کریم خان پیغام فرستاد که قصد جنگ با وی را ندارد. کریم خان به آزادخان پیام فرستاد که شخصا باید به حضورش برسد و ابراز ندامت کرده و از وی عذرخواهی کند. آزادخان این کار را ننگ می دانست در نتیجه جنگی بین آن دو رخ داد که منجر یه شکست کریم خان شد. کریم خان به کمازان فرار کرد، لشکریانش را در کمازان گذاشت و خود برای جمع آوری سپاه به همراه برادرش اسکندرخان به اصفهان رفت؛ حاکم اصفهان نیز به خدمت آزادخان درآمده بود و از فرمان او اطاعت می کرد. آزادخان نیز از فرصت به دست آمده استفاده کرد و به کمازان حمله کرد و مادر کریم خان و سایر سرداران و بزرگان سپاه او را اسیر و تمامی جواهراتی که به همراه داشتند را ضبط کردند. آزادخان که مغرور و پر ادعا بود به سمت اصفهان رفته و قصد داشت کار کریم خان را تمام و او را بکشد. بلافاصله کریم خان از این قضیه مطلع و به سمت شیراز فرار کرد. آزادخان در سال 1166 اصفهان را تصرف و در پی آن دست به غارت زد و خود را رسما حاکم ایران نامید. آزادخان اسرا از جمله سرداران و مادر کریم خان را به پسر عموی خود علم خان سپرد تا به ارومیه ببرد. اسرا در بین راه به نگهبانان حمله کرده و به همراه جواهرات ضبط شده به بروجرد فرار کردند. کریم خان در این مدت تنها با ششصد سوار در حدفاصل شهرهای اصفهان و شیراز به صورت نامنظم به آزادخان و لشکریانش حمله می کرد تا هم آنها را به نوعی سرگرم کرده و هم فکر چاره جویی باشد. پس از شنیدن خبر فرار اسرا از دست آزادخان بلافاصله به بروجرد رفت و به آنها پیوست. آزادخان نیز در پی تعقیب آنها به بروجرد رفت و سایه به سایه کریم خان را تعقیب می کرد. کریم خان و آزادخان در سیلاخور بروجرد به هم رسیدند باز هم کریم خان برای بار دوم طعم شکست را از آزادخان چشید. . کریم خان که مکررا از آزادخان شکست خورده بود مجددا در روستاهای نزدیک اصفهان به مدت دو ماه دست به حمله های چریکی می زد و توانست قمشه را تصرف نماید. پس از ترور نافرجام آزادخان توسظ اسکندرخان که اشتباها به علت عدم شناخت آزادخان شخص دیگری را طی یک نقشه ای حساب شده به قتل رسانده بود، آزادخان مجددا برای بار سوم کریم خان را شکست داد و کریم خان از روی ناچاری به خرم آباد فرار کرد و از آنجا به سمت جنوب ایران حرکت کرد و قصد داشت از راه بندر بوشهر برای همیشه ایران را ترک کرده و در آنجا سکونت نماید. کریم خان در کازرون بود که از حرکت آزادخان مطلع شد، ناگزیر کازرون را ترک کرد تا در بین راه به دشت خشت رسید و در آنجا آوازه دلاوری و جنگاوری رستم سلطان خشتی و تفنگچیان خشتی را شنید. کریم خان که پس از سه شکست متوالی از آزادخان به کلی ناامید و سرافکنده بود با رستم سلطان خشتی مشورت نمود. رستم سلطان به او اطمینان داد با توجه به شناختی که از غیرت تفنگچیان خشتی سراغ دارد و همچنین اشراف کامل بر موقعیت جغرافیایی و کوهستان های اطرف خشت، خواهند توانست آزادخان را شکست دهند. رستم سلطان خشتی کلیه مخارج و ملزومات جنگ را نیز خود متقبل شد؛ وی که چهار هزار تفنگچی ماهر داشت، خود را در اختیار کریم خان گذاشت. رستم سلطان به تیراندازان خود دستور داد تا در گذرگاه راه را به صورت کامل بر آزادخان بسته و پس از آن که همه سربازان آزادخان به تیررس رسیدند، بر آنها حمله کنند. آزادخان در دره ای که اکنون به نام دره آزادخانی معروف می باشد غافگیر شد و بارانی از تیر بر سر آنها باریدن گرفت از هر دو سو سپاهیان بیشماری کشته شد ازاد خان که خبر تازش قاجار به اذربایجان را شنیده بود کریم خان را رها کرده و به شیراز رفت و از انجا به اذربایجان کریم خان در آن روز ناباورانه پیروزی خود را نظاره کرد. کریم خان پس از پیروزی به شیراز رفت و شهر را به تصرف خود درآورد. هنگام تصرف شهر، شیخ علی خان با گرز خود صالح خان بیات را که حاکم شیراز بود به قتل رسانید |
در این تاریخ کریمخان، تسلیم آزادخان افغان را از والی کاخت و کارتیل درخواست کرد و محمدزمانخان بیگدلی شاملو و عبدالغفار سلطان ولد فرجالله عبداللوی شاملو را به طلب او فرستاد. اراکلیخان نیز آزادخان را که به دربار او پناه جسته بود، همراه حرم خویش و «یک نفر از بنی اعمام و جمعی از ناوران را با غلامان گرجی ماهروی و کنیزان گرجیه عنبرین موی و سایر اجناس و اشیاء نفیسه به رسم پیشکش» به حضور خان زند فرستاد. والی کاخت و کارتیل همراه آزادخان نامهای نیز مبنی بر اظهار مراسم اخلاص و خراجگذاری برای کریمخان ارسال داشت. چون آزادخان به حضور کریمخان رسید، وی به تلافی رفتار جوانمردانهای که خان افغان قبلاً درباره حرم کریمخان انجام داده بود، آزادخان را گرامی داشت و مراتب احترام را درباره وی اجرا کرد.