۱۴۰۰ آبان ۱۲, چهارشنبه

آغاز کار رستم و پیر کابلی و سوگنامه کابل

 خور چو مرد پارسی بر سر نهد تاج زرش 
می تراود خون شب از تیغ تیز خنجرش
چون درفش کاویانی  کاوه اهنگرش
سر زند از کوه و هرسو برفشاند گوهرش 
تا که دهقان گرم برخیزد ز نرم بسترش 

آمد از کابل فسیلی پیش و اسبش در هم است
 
مادیانی خَنگ پایش کره بوری در رم است
اسپبان گفتا که نام کره رخش رستم است
ارزش ان شهر ایرانست و گر دانی کمست
کو سوارش تا بران ازاد سازد کشورش

رستم انجا بود و پیش امد نگفته چون و چند
پس کمندی گرد سر گرداند و اوردنش ببند
دست بر پشتش بمالید و فرازش شد بلند 
هرچه تازاندش نبود اگه ز مرد زورمند
ماده خنگ امد که برگیرد سرش از پیکرش

پس به مشتی دور گردانید و وا کردش ز سر
رفت آنگه تا خرد ان رخش را با اخشِ زر
اسپبان را گفت این کره چه ارزد ای پدر 
گفت ایران را تو میخواهی به ایرانش بخر
کار ایران راست گردان گر تویی رستم برش

کابل اینک گشته پامال پی افراسیاب
نی سپاه رستمی تا پیش راند پر شتاب
نی فسیل اسب و نی آن پهلوان رخش یاب 
مانده پیر کابلی انجا و چشمانش پر اب 
کس نمیداند چه خاکی کرد باید برسرش

گو به ایرج زادگان این ناهماهنگی چراست
این همان ایران که نام دیگر ان اریاست 
گر نه تاریخ است رو بنگر که یک جغرافیاست
نام ان مرزست و زخم است اینکه بر جان شماست
 هرکه میهن خواهد ایران کشور پهناورش

این همان کشورکه خاک سام وزال و رستم است؟
 
خاک پاک لشکر کوچ و بلوچ و دیلم است ؟
مرزبانش اشکش و گودرز و هوشنگ و جم است 
پرورشگاه یلان ،گرشسب و گیو و نیرم است؟
من شوم برخی ان خاک سپهبد پرورش 


باز ایران دژخدایی شد رم کردان کجاست
پهلوان  پارسی پرورده دهقان کجاست
اردشیر پاپکان شاهنشه ایران کجاست
  
 آن  شبان از تخمه دارای دارایان کجاست 
پهلوی کو تا دوباره باز سازد کشورش


کار ایران راست گردان سرورا ایران تراست
اسپهان و بارز و گیل و ارسباران تراست 
با سپاه لر برون آیید شهرستان تراست 
کاشغر تا سوریه از سند تا اران تراست
دشمن از میهن برون گردان و سر زیر آورش

ای سپاه پارسی ای رزم جویان دلیر
ای خداوندان ایران ای یلان شیرگیر
ای ز خوبی کرده در میهن روانه جوی شیر
همچو شیواتیر برشو برگشا از شصت تیر
تا رود زی کاشغر تیر بر اورده پرش


ماردوشان بس فراوانند افریدون کجاست
پشت ایران و پناهش مردم پشتون کجاست
ان دو نیک آهنگ پاک اندیش بخت آهون کجاست
آن جوانان گسی کرده سوی هامون کجاست
کو درفش کاویان و کاوه آهنگرش 


دیلم اسپاران کجا شد انکه گیتی میدوید
 
کو بلوچانی که گاه جنگ کس پشتش ندید
کو سوار زابلی انکو دل شیران درید
مرد آذرپادگان کو انکه ایران را سزید 
پارسی کردان کجا گردید و بلخ بخترش








آریان پارسی

شتر نزد پارسیان

  شتری که اسفندیار را برای گرفتن رستم به زاولستان میبرد  بر سر راه زابلستان   خوابید و بر نخاست  و اسفندیار سرش برید به شبگیر هنگام بانگ خرو...