۱۳۹۹ آذر ۲۵, سه‌شنبه

پارسی یا تاجیک؟


ازحد سند تا آب فرات بلاد فرس خوانندی یعنی شهرهای پارسی ، فرس جمع فارِس و معنی فرس پارسایانست -فارسنامه ابن بلخی--


سرودی بلند آوازه درباره تازش عرب به ایران پارسه در نوشته های پهلوی است که نام بهرام ورجاوند داردو در ان سروده از دست تاجیکان (=عرب )مینالد و میگوید

مردی گسیل اپاید کردن زیرک ترزبان
که شود او بگوید ز بهر هندوکان
که ما چها دیده ایم از دسته ی تاجیکان 


- همین اکنون اگر از یک طالب بپرسید ایا میشود سلمان فارسی را سلمان تاجیکی بخوانیم چه میگوید؟


گروهی میترسند به گمانشان اگر بگویی پارسی یعنی از اصفهان امده ای . ایا اگر کسی بگوید ترکم یعنی از استامبول و انکارا امده ؟
انجا که شیراز است و نامش سپستر پارس شد سرزمینی ایلامی با نام انشان بود و انجا را تا سده پنج و شش هجری همچنان پارس انشان میگفتند -

از بصره تا چین به هر پیرزالی چوپانی بپرسی تاجیک چیست و کیست میگوید یعنی ترک و تاجیک - مانند عرب و عجم - عجم نیز با اینکه هر که را که عرب نیست گویند بیشتر به پارسیان گویند و این نام ما نیست نه عجم و نه تاجیک

آیا رستم و کیخسرو کاوس و فریدون و سیاوش و ناصر خسرو و ابوحنیفه و اسماعیل سامانی و نوح سامانی و بیرونی و خوارزمی و پورسینا و سوزنی سمرقندی و سلمان فارسی و فارابی و بشار بن برد تخارستانی خود را تاجیک می نامیدند یا پارسی ؟‌ ‌آیا زرتشت پیامبر پارسی و اوستا نسک پارسیان است یا تاجیکان آیا شاهنامه نامه پارسیان است یا تاجیکان ؟ آیا ثعالبی خراسانی کتاب اخبار فرس را نوشت یا اخبار تاجیک ؟
اگر تاجیک نام پارسیان بود چرا یک بار در شاهنامه نامی از تاجیک به معنی پارسی نیامده و تنها تازی را مخالف پارسی اورده - (درباره تازی و تاجیک در پایین خواهد امد )
ناصر خسرو قبادیانی خویش را پارسی مینامد یا تازیک ؟
آیا نوشته اند از بلخ باستان زبان پارسی دری برخاست یا نوشته اند از بلخ باستان زبان تاجیکی دری بر خاست ؟‌
تازیک و یا تاجیک و تازی واژه ایست که پارسیان به عربان میگفتند و ترکان به پارسیان مسلمان و هرکه ترک نبود میگفتند - در زبان فارسی در بسیاری جاها ج = ز جای هم مینشینند

چون آز و آج -باج و باز - مرداویز و مرداویج - برنز و برنج - رازی و راجی - ارز و ارج - روز و روج -پزشک و پجشک - نماز و نماج - سوج و سوز - کالینجار و کارینزار - ترجمان و ترزبان - هرز و هرج - ابریج و ابریز -وهرز و وهرج - بهروز و بهروج -ولوالج بدخشان و ولوالز بدخشان - تجن و تزن - ارجبد و ارزبد - کیز مکران و کیج مکران - غلزی و غلجی - زیبق و جیوگ =جیوه .
در پارسی دری بر بنیاد گویش ج = ز جای هم مینشینند -در سغد نیز چون دیلمان و سیستان ج= ز جای هم مینشستند و این از سروده های سوزنی سمرقندی پیداست

سوزنی سمرقندی گوید
بخت نیکت چو بج به آج دوان.سوزنی.
بخت نیکت چو بز به آز دوان
جای دیگر میگوید
در به مهمان ز آستان تو باج
= باز
میبینیم که سوزنی سمرقندی که از فرارودان است بز را بج و آز را آج و باز را باج میگوید تازیک و تاجیک نیز همین گونه است
--
: طغرل گفت ما مردمان نو و غریب هستیم ، رسمهای تازیکان ندانیم ، قاضی به پیغام نصیحتها از ما بازنگیرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 566)
-

تا کسی نپندارد که تاجیک و تازیک دو چیز جدا هستند در نوشته های سده های پیش پیوسته تاجیک را تازیک میگفتند و گاهی تازیک و گاهی تاجیک میگفتند بیهقی گوید
. بوالحسن بخط خویش نسختی نبشت همه ٔ اعیان تازیک را در آن درآورد و عرضه کردند و هرکس گفت فرمان بردارم. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 608).

--
کیست از تازیک و از ترک در این صدر بزرگ
که نه اندر دل وی دوستتری از زر و سیم.
ابوحنیفه اسکافی بلخی


- ریز = ریج ابریز = ابریج
ارج = ارز.
جوجه = جوزه.
پجشک = پزشک.
آویج = آویز.
جیوه = زیوه.
سوج = سوز :
منم آن آجرین مرغی که فی الحال
بسوجم (بسوزم) عالمی گر برزنم بال.
باباطاهر.
مرک ارجان = مرک ارزان .
تبریج = تبریز.
جیر = زیر ( زبان دیلمان).
ساز = ساج :
اگر محروم ساجی مو چه ساجم (سازم)؟
باباطاهر.
به آهی گنبد خضرا بسوجم (بسوزم)
فلک را جمله سر تا پا بسوجم
بسوجم ارنه کار من بساجی (بسازی)
چه فرمائی بساجی یا بسوجم.
باباطاهر.
جلو = زلو.
آجیش = آزیش.
پنبه جار = پنبه زار (به لهجهء طبری).
کالیجار = کارزار.
ملاج = ملاز.
راجی = رازی .
روج = روز.
جوجه = جوزه.
بج = بز :
اژ - اج
باج = باز :
قلاوج - قلاویز = گلاویز
مرداویج = مرداویز
در به مهمان ز آستان تو باج
.سوزنی سمرقندی
بازار خوزستان را هوجستان وجارا (خوزستان بازارا ) میگفتند
از شعر سوزنی سمرقندی پیداست سغدی واژه تازی همان واژه تاجیک است که نخست به عربان گفته میشد و سپس ترکان انرا به غیر ترکان مسلمان گفتند 

-
در ری نیز تازیک را تاجیک میگفتند و رازی را راجی و راجیک....
اگر به نوشته های کهن بنگریم تا سده پنج هجری نخست تاجیک به معنی عرب در کنار پارسی و دهقان میامد
az madan ī tājīgān ō ērān-šahr, rawāgēnīdan ī-šān dušdēnīh, dušxwāhīh,

از آمدن تاژیکان به ایرانشهر و رواج بخشیدن ایشان دشدینی و دشخواهی را




از بزرگانی که شوربختانه درباره تازیک و تاجیک لغزید و لغزشش مایه ان شد که پارسیان فرارود خود را تاجیک و سرزمین خویش را تاجیکستان بنامند استاد صدرالدین عینی بود . او درباره اینکه تازیک به چم عرب است میگوید اگر تاجیکان اولاد عربها بودند چرا نتوانستند قران را به عربی بخوانند و به پارسی خواندند



شگفتا از استاد عینی وارونه میاندیشد و وارونه گمان میکند و وارونه پاسخ میگوید - هیچ کسی نگفته که پارسیان سغد و خوارزم عرب و اولاد عربند - پارسیان فرارود پارسیند همانگونه که ابوریحان بیرونی میگوید ک (خوارزمیان نیز مانند سغدیان گلی از گلستان و چشمه ای از کوهساران پارسیانند . آری کسی نمیگوید که پارسیان عربند . سخن درباره واژه تاجیک است که این واژه بیگمان همان واژه تازیک و تازی بچم عرب است . سخن اینجاست که پارسیان فرارودان و خراسان و سپاهان و هیچ پارسی در هرکجا که باشد ، تاجیک / تازیک /تازی نیست عربان تاجیک و تازیکند - این نام را سپستر ترکان به پارسیان مسلمان دادند .
تاجیک و تازیک و تازی در زبان پارسی به چم عرب است ودر زبان ترکی نخست به مسلمانان و سپس به آنکه ترک نبود ( بیشتر پارسیان ) میگفتند -
تا سده پنج هجری هرجا نام تازیک /تاجیک امده به چم عرب امده . از ان پس نیز بزرگان پارسی هیچ گاه خود را بجز کنار ترک تاجیک و تازیک نگفته اند .


انگاه استاد عینی میگوید تاجیک نخست به مردم پارسی زبان فرارود میگفتند و سپس به همه پارسی زبانان گفته شد
این گفته استاد عینی نیز بی پایه است همه بزرگان خراسان و فرارودان از برمکیان وابومسلم خراسانی و فریغونیان وسامانیان و طاهریان و ابن سینا و ابوریحان بیرونی خود را پارسی خوانده اند و هیچ گاه هیچ یک از انها نگفته اند که گروهی با نام تاجیکانند که پارسی اند و در خراسانند بلکه ابوریحان علنا میگوید خوارزم نیز چون سغد گلی از بوستان پارسیان است -
دیگر انکه پیش از قرن پنج هجری همه جغرافی شناسان و دانشمندان و جهانگردان بنام چون مقدسی و مسعودی و بلخی که سالیان سال در فرارودان و خراسان بوده و گشته اند و از زبان و مردمان فرارودان و خراسان سخن گفته اند و همگی گفته اند مردم چاچ و پارسیخان و خوارزم و همه فرارود و خراسان مردمان پارسی هستند انها از گویشهای خوارزمی و سغدی نیز گفته اند همه مردم میان کاشغر تا فرات پارسی اند و با چند گویش زبان پارسی سخن میگویند که پاره ایش را دگر پارسیان درنمی یابند و پاره ایش چون پارسی دری همه پارسیان انرا می دانند - هیچ گاه نامی از تاجیک و یا تازیک نیامده و اگر امده همه به عربان گفته اند و پیوندی به فرارودان و خراسان نداشته -
دیگر انکه چگونه استاد عینی میگوید نخست تاجیک به پارسیان فرارود گفته میشده و به دیگر پارسیان گفته نمیشده ؟اگر استاد عینی اندکی اندیشیده بودند از گفتن چنین سخنی شرم میکردند چگونه نیمی از پارسیان نام تاجیک داشتند و نیم دیگر پارسیان برادران خویش را کوچک میشمردند و نامشان را به عربها که انروز دشمنانشان بودند میداد بویژه که پارسیان نام عرب نیز برای عربان به کار میبردند و نام تازی نام دیگری برای انهاست ؟ اگر هم اینچنین بود دیگر هیچ گاه خود را برابر واژه تاجیک و تازیک یاد نمیکردند و نمیگفتند پارسی و تاجیک و یا پارسی و تازی -
چگونه است که فردوسی و دیگران پیش از سده پنجم که عربان را تاجیک و یا تازیک مینامیند و نام انها را کنار پارسی و دهقان مینهند خود خراسانی اند و گمان نکردند نام خودشان تاجیک است ؟؟ و تنها پس از سده پنجم هجری تاجیک به پارسیان گفته شد ؟ ایا استاد ندیده اند که در کتابها امده که پارسیان شعری میخواندند که
مردی گسیل اپاید کردن به هندوکان
گوید که ما چه دیدیم از دست این تاجیکان
کی بود انکه پیکی آید از هندوکان
که امده ست بهرام شاه ز دوده کیان
کاراستک درفشش به آیین خسروان
دوباره استاد عینی میگویند چون مغولان نمیتوانستند جیم بگویند گفتند تازیکان - استاد گویا نمیدانند که بیشتر کاربرد تازیکان پیش از امدن مغول بوده و نه پس از امدن مغول - این تاریخ بیهقی که همواره تازیکان مینویسد و بیهقی بروزگان غزنوی بود - و دیگر انکه چگونه نمیدانند که در پارسی نیز بویژه در سغد و دیلمان و اذربایجان و سپاهان و ری ج و ز جای هم مینشینند و روز و روج - نماز و نماج - رازی و راجی گویند
و در سنگ نبشته بیستون داریوش هخامنشی خوزستان را به گونه هوج و زدن را جتن می گوید ( از زدن )

بالا نمونه ها فراوان گفته ایم


این که مسلمانان را در سده های نخست اسلام از پارسی و تازی همه را تازی و تاجیک میگفتند در هند نیز رواج داشت در تازیان جائی است که اندر دربندی است میان دو کوه و بر او دری است که کاروان بدان در بیرون شوند و آن بند مأمون خلیفه
کرده است . (حدود العالم ).---
این داستان بسیار ساده است
نخست پارسیان به عربان میگفتند تاجیک و تازیک و انگاه ترکان به پارسیان مسلمان گفتند تازیک و تاجیک تا انکه ترک و تاجیک = ترک و ب انکه ترک نیست ( بیشتر پارسی )شد این را همه پیرزنان میان عراق و کاشغر میدانند -

-

اگر در نوشته های اسلامی میبینیم که پارسیان خود را عجم و عجمی نامیده اند ایا میتوان عجم را قومی جدا و یا شاخه ای از مردم پارسی دانست ؟؟
--
خنده دارد که در یک کتاب تازه ساز(محمود کاشغری) از انجا که به شیوه معاصران گمان میکرده دهقان به معنی کشاورز است و نمیدانسته در روزگار پیشین تنها پارسیان نژاده و خاندانهای بزرگ پارسی نام دهقان داشتند و معنای برزگر نمیداده و از انجا که اشعار فردوسی را خوانده که دهقان را کنار تاجیک اورده بنا بر اندیشه معاصر برتمدن و کشاورزی گمان کرده تازیک و تاجیک معنای چادر نشین میدهد و از کج اندیشی گفته چون مردم سغد دارای تمدن کهن و کشاورزی و تجارت بودند انها را تازیک و تاجیک گفتند ؟؟؟؟!!!!!



انچنان گیج بوده که نفهمیده مردم سغد که اهل کشاورزی هستند نباید تازیک و تاجیک بیابان نشین خمیه نشین شوند بلکه انگاه باید به ترکان میگفتند تاجیک و تازیک -وانچنان شوق تاجیک شدن پارسیان را داشته که گیج شده و گفته چون ترکان خیمه نشین بودند به پارسیان کشاورز سغد تاجیک گفتند -
شگفت که چین یاوه ای را بسیاری دیگر دوباره گفته اند
اینان انچنان گیج بوده اند که ندانسته اند اگر تاژیک چادر نشین است چگونه مردم خوارزم و سغد کشاورز را تاجیک گفته اند بدینگونه باید ترکان را تاجیک میگفتند نه وپارسیان را
حاکم نیشابوری میگوید هر متکلم به لغت اهل خراسان را بفارس نسبت دهند چنانچ سلمان رضی الله عنه که اتفاق جمهوراست که از اصبهان بود و اصبهان از عراق عجم است ایشان را به فارسی وصف فرموده اند تاریخ نیشابور بکوشش بهمن کریمی تهران ۱۳۳۹ ص دو و سه


مقدسی میگوید
از قومش تا کاشغر را خراسان گفتندی


در زمان ما کسانی که نام دانشمند داشتند دری و تاجیک را بی هیچ روش دانشیک و بی هیچ گواه واژگانی بنادانشی بهم پیوند دادند گرچه اگر به همین میاندیشیدند که چرا تاجیک نخست کنار دهقان پارسی و سپس انرا کنار ترک اورده اند باید از خود شرم میداشتند -
بشار بن برد تخارستانی(96 هـ - 168 هـ) یکی از سه تن سخنور بزرگ است که به عربی سروده است . او پیوسته به تخاری بودن و پارسی بودن خویش مینازد از اوست
مرا از پارسیانم مردمان من میان دیگر مردمان مانند قریش میان عرب است
تمتنى الكرام بنو فارس
فريش وقومى قريش العجم
-
در شعر دیگری میگوید

--
هَل مِن رَسولٍ مُخبِرٍ
عَنّي جَميعَ العَرَبِ
بِأَنَّني ذو حَسَبٍ
عالٍ عَلى ذي الحَسَبِ
جَدّي الَّذي أَسمو بِهِ
كِسرى وَساسانُ أَبي

برگردان ان به سرود
٬٬٬٬
 آزاده ای کو تا برد
این نامه سوی تازیان
گوید منم آزاده ای
از تخمه آزادگان
کسری و ساسانم نیا وان خسرو نوشه روان
تا سده پنج هجری انچه واژه تاجیک امده به عربها گفته شده است
در سرود بهرام ورجاوند (ارجمند) آمده



مردی گسیل اپاید کردن زیرک ترجمان
که شوذ او بگوید اَ پت هندوکان
که ایماه چه دیدَت اج دست ی تاجیکان
کَی َدَ بوات که پیکی آیذ اج هندوّکان
که آمته شه َوْهرام اجَ َ دوتَیْ کیان
ک پیلست هزارَ اوٍْ رَه سرانسرَ پیلبان
کاراستگ درفش دارْدْ پت ایین ی هسروان( خسروان )
پیشَ ی لشکر برند پت سپه سردارَان

--



مردی گسیل اباید کردن زیرک ترزبان
که شود او بگوید ز بهر هندوکان
که ما چها دیده ایم از دست این تاجیکان 
کی بود آنکه پیکی اید از هندوکان
که آمده ست بهرام، شاهی ز دوده ی کیان
که پیل او هزارست بر سر آن پیلبان
دارد آراسته درفش به آیین خسروان

--

. بوالحسن بخط خویش نسختی نبشت همه ٔ اعیان تازیک را در آن درآورد و عرضه کردند و هرکس گفت فرمان بردارم. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 608). و همه ٔ بزرگان سپاه را از تازیک و ترک با خویشتن برد. (تاریخ بیهقی ). صواب آن است که آن را [ تاریخ یمینی را ] بعبارتی که به افهام نزدیک باشد و ترک و تازیک را در این ادراک افتد، بپارسی نقل کنی. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).. از ترک تا تازیک تا هندو، اسامی همه ثبت کردند. (تاریخ جهانگشای جوینی ).

گمان نشود که تاجیک را تنها به پارسیان خراسان گفته اند در تاریخ طبرستان میخوانیم


تاج بخش عراق و خراسان سلطان تازیکان الاصفهبد الاعظم... (تاریخ طبرستان )

ترانه ای در روستاهای شیرازاست که میگوید
سرانداز سرت دادی به نقاش
نمیدانم تو ترکی یا قزلباش
اگر ترکی به ترکستان خود رو
اگر تاجیک بیا مهمان من باش
-
حتی تازیک به معنی غیر مغول هم آمده
از آن دو هندویِ جادو به زیرِ ابرویِ طاق
شدند بنده به صد دل مغول و تازیکش
نزاری قهستانی خراسانی

------------------------------------------------------------------------------------
بنگریم که نام تاجیک/تازیک/تازی از کجا آمده میدانیم که در پارسی پهلوی ، پایان بسیاری واژگان ک/گ میامده است و روز را روج میگفتند مانند پارسیک رومیک هندوک راجیک تاجیک = پارسی رومی هندو رازی تازی


تازیک و تاجیک مانند برنج و برنز و روج و روز و سوج و سوز و ابریج و ابریز و رازی و راجیک است - چون مسلمانان دین عربها گرفته بودند سپس که اسلام به چین رسید مسلمانان را تاجیک و تازیک میگفتند (گرچه میان پارسیان تاجیک همان تازیک و تازی بوده )


چرا عربان را تازیک /تاجیک میگفتند

تاج/تاز نام نیای آژی دهاک ماردوش است -


صاحب مجمل التواریخ و القصص درباره ضحاک میگوید : . او را بیوراسپ خوانند و گویند بیور اسب تازی و پارسیان ده آک گفتندی از جهت آنک ده آفت و رسم زشت در جهان آورد و آک را معنی زشتی و آفتست پس چون معرب کردند سخت نیکو آمد: ضحاک ، یعنی خندناک . و اژدهاک گفتند سبب آن علت که بر کتف بود، یعنی اژدهااند که مردم بیوبارند، اندر تاریخ جریر گوید نسب او چنین بود: ضحاک بن ارونداسپ ، و ارونداسف نیز گویند، و او وزیر طهمورث بود و روزه داشتن و خدای را تعبد کردن از وی خاست . ابن ربکاون   بن سادسره ابن تاج بن فروال بن سیامک بن مشی بن کیومرث ،
و تاج جد او بود که عرب از نسل اویند 



چکیده این سخن انست که تاج/تاز نام نیای آژیدهاک تازیک بوده و تازیکان /تاجیکان از تبار اویند و چون از تبار تاج/تاز باشند انان را تازی و یا تاجیک گویند.


ابن مسکویه نویسنده تجارب الامم درباره ضحاک تازی میگوید : ضحاك از نواده‌هاي «تاج» بوده و تاج همانست كه عربان را بدو خوانند و تاجيک (تازي) گویند تجارب الامم، ص7. ابن البلخی گوید:
ضحاک در لفظ عربی چنین آمده است و اصل آن ازدهاق است نسابه ٔ پارسیان نسب او چنین گفته اند: بیوراسف بن ارونداسف بن دینکان بن وبهرسنگ بن تاز بن نوارک بن سیامک بن میشی بن کیومرث ، و این تاز که ازجمله ٔ اجداد اوست پدر جمله ٔ عرب است و چون پدر عرب بود اصل همه عرب با او می رود و این سبب است که عرب را تازیان خوانند یعنی فرزندان تاز،  مسعودي در مروج الذهب (تأليف حدود 332 ه‍.) گوید
 بيوراسب بن أروادسب بن رستوان بن نياداس بن تاج ابن فروال بن سیامک  بن كيومرث،
طبری میگوید

گويند كه وي بيوراسب پسر اروند اسب پسر زينكاو پسر ويروشك، پسر تاز، پسر فرواك، پسر سيامك، پسر مشي، پسر كيومرث بود. و دیگران پیوند او را به كيومرث برند و نام پدران وي را جور ديگر آرند و گويند ضحاك پسر اندر اسب پسر ریهدار، پسر ويدريسنگ پسر تاج پسر فرياك پسر سياهمك پسر ماذي، پسر كيومرث بود … و تاج همان است که تاجیکان / تازیکان را به او خوانند و او پدر تازیان است
در فصل ۳۲ بندهش آنجا که از سلسله ٔ نسب شاهان سخن می رود نسب نامه ٔضحاک بدین گونه امده : دهاک ،پسر ارونداسپ ، پسر زئی نی گاو ، پسر ویرفشک ، پسر تاز، پسر فرواک ، پسر سیامک ، پسر مشیه ، پسر گیومرث. در آثارالباقیه بدینگونه آمده : ضحاک بیوراسب نامدار به اژدهاک ، پسر علوان (ارونداسپ )، پسر زینکاو، پسر بریشند، پسر تاز پدر عرب عاربه و پسر افرواک ، پسر سیامک ، پسر میشی است حمزه اصفهانی چنین گوید : بیوراسف بن ارونداسب بن ریکاو بن ماده سره بن تاج بن فروال بن سیامک . میبینیم که همگی نام نیای تازیانرا تاج / تاز گفته اند و از این رو انان را تازیک /تاجیک گویند تازیک/تازی چون تاریک/ تاری است
پارسیان تا پیش از آمدن ترکان پیوسته عربان را تاجیک میخواندند و خود را دهگان ( دهقان)، آزاده، پارسی ، دایه ، پهلوان ، ایرجی زاده ، پهلوی ، پارسا مینامیدند
قصه سلمان شنوده ستی و قول مصطفی
کو از اهل البیت چون شد با زبان پهلوی
ناصرخسرو 
---
تا کی خویشتن را فریب دهیم نگاه کنیم به نامه باستان شاهنامه و فرهنگ باستان ایا تاجیک نامیست که نیاکان به ان می نازیدند بجای پهلوان و پارسی وکیانی و ایران و ایرجی و گرشاسپی و اخشید و افشین و برازنده .

بر بنیاد انچه بزرگترین جغرافی دانان و دانشمندان اسلامی چون علی بن حسین مسعودی نواده صحابی عبدالله بن مسعود و مقدسی و بیرونی و بلخی و خوارزمی و دیگران اورده اند

همه کسانی که میان سند و سوریه و از انسوی کاشغر تا رود فرات و از دربند تا مسقط عمان زندگی میکردند همگی پارسی اند و خویش را پارسی و از زادگان ایرج میشمارند و زبانشان با چند گویش گوناگون پارسی چون سغدی و آذری و دری و پهلوی و خوارزمی و سورانی همه پارسی است همانگونه که شاهنشاه گشتاسپ شاهی که پایتختش بلخ بامی بود انان را در نامه به ارجاسپ ستوده است 

بیارم ز گردان هزاران هزار

همه کار دیده همه نیزه‌دار

همه ایرجی زاده و پهلوی

نه افراسیابی و نه یبغوی

همه شاه چهر و همه ماه روی

همه سرو بالا همه راست‌گوی

همه از در پادشاهی و گاه

همه از در گنج و گاه و کلاه

جهانشان بپرورده با رنج و ناز

همه شیرگیر و همه سرفراز

همه نیزه‌داران شمشیر زن

همه باره‌انگیز و لشکر شکن

چو دانند کم کوس بر پیل بست

سم اسپ ایشان کند کوه پست




ایا نسفی و بخاری و اسماعیل سامانی و ترمذی و جیهانی و زمخشتری و ناصرخسرو و دقیقی و ابن بلخی و جوهری و برمکیان و ابومسلم خراسانی و یعقوب لیث صفار وطاهریان و فرغونیان و چغانیان به پارسیگی خویش میبالیدند یا تاجیکی ؟

آیا حاکم نیشابوری و بیهقی و دهستانی خود را پارسی مینامند یا تاجیک ؟ ایا دقیقی بلخی و ابراهیم ادهم و شفیق بلخی خود را پارسی مینامد یا تاجیک ؟

آیا ابوحنیفه خود را پارسی مینامد یا تاجیک ؟


فرزند زاده ابوحنيفه اسماعیل بن حماد بن نعمان بن ثابت میگوید من اسماعیل بن حماد بن نعمان بن ثابت بن مرزبان از فرزندان پارسیان آزاده ام

من اسماعیل بن حماد بن ابی حنیفه از فرزندان پارسیان آزاده ام هیچ گاه بنده کسی نبودیم نیایم در سال هشتاد زاده شد و ثابت پدر نیایم بخردی نزد علی بن ابی طالب رفت و او خدای را بهر او بخواند و پدر ثابت نعمان انست که برای علی سمنک نوروزی برد و علی گفت هر روزنوروز باد -



و چه زیبا گفته است ظهوری سخنور خراسانی در سروده اش در ستایش پیامبر انجا که میگوید
چون پارسیان بخود ننازند
از تست که از منست سلمان




ای برادر ما همه یک ریشه ایم
پس چرا بیرون ز هر اندیشه ایم
پارسی خواندت چو ختم انبیا
بر سرت تاجی نهاده مصطفی
بهر چه ان تاج در پا افکنی
بر سر خود نام تاجیکی زنی
چون که سلمان خدمت احمد رسید
نیست جای قیس یا عبدالرشید
گفت سلمان اهل بیت احمدست
اینچنین فخری کرا باشد بدست
گفت دانش در ثریا جا کند
پارسی مردش رود پیدا کند
گر شد ایمان از فلک آویخته
پارسی زادش بدامن ریخته
چون که خواندت پارسی ان مقتدا
نام دیگر ننگ باشد ای فتی
پارسی زادی کم از سلمان مباش
هرچه خواندت مصطفی جز ان مباش
نام اگر خود نامور تاجیکی است
گر نباشد پارسی ، تاریکی است
ای فکنده تاج احمد پشت پا
شرم بادت از جناب مصطفی
یاد کن از آن بزرگ ای نیکزاد
پارسی تاجست کو بر سر نهاد

هرکه میخواهد نشان سروری
بایدش گنجینه در دری

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

آریان پارسی

شتر نزد پارسیان

  شتری که اسفندیار را برای گرفتن رستم به زاولستان میبرد  بر سر راه زابلستان   خوابید و بر نخاست  و اسفندیار سرش برید به شبگیر هنگام بانگ خرو...