۱۴۰۰ دی ۵, یکشنبه
پیاده بیاموزمت کارزار
رزمنامه های احمد شاه درانی
ما مردمان پهله ایم و پهلوانانیم
با دشمن نادان بگو ما پارسیگانیم
ما مردمان پهله ایم و پهلوانانیم
ما زادگان پارسی نیکان نیاکانیم
ازهیرمند و نیمروز و جوزجانانیم
از فاریاب و اندرآبیم و ز پروانیم
ما گوهر جانیم و از خاک بدخشانیم
از قندهار و نیمروز و از سمنگانیم
ما زاده طوس و تخارستان و بغلانیم
ما اریانیم ایرجی زادان ایرانیم
ما پارسی آزادگان کشور جانیم
ما از خراسان زادگاه مهر تابانیم
ما اذر آپادانیان ِ پهل ارانیم
ما از تبار نیک بختان سجستانیم
پامیریانیم از وخان وخش رخشانیم
ما مردمان پهشه دهگانان لمغانیم
ما نیک مردان پروچان و بلوچانیم
ما از بلورستان ز پرسانیم واشکانیم
ما خسرو خوارزم و کوشان شاه کوشانیم
هم نیزک ترخان و هم شیران ختلانیم
در مرو ماهوییم و در مرغاب گیلانیم
افشین و کابل شاه و اخشید و برازانیم
نیدون کش زوبین رخج و چول گرگانیم
ما از سکایی مردم انسوی رودانیم
از غورک و سهراب و از چابک تکینانیم
ماچون فرات و دجله و امو خروشانیم
ما دیلم اسپاران و کرمانجان وگورانیم
از پرهه مکران و از کهنوج و کرمانیم
ما دیو آخشیجان مرز آشتیخانیم
فارابیان و چاچیان پارسیخانیم
اغریرثان پاک دل خوبان تورانیم
ما آریانِ پارسی زادِ خراسانیم
تابنده مهر اسمان شهرایرانیم
۱۴۰۰ آبان ۱۲, چهارشنبه
آغاز کار رستم و پیر کابلی و سوگنامه کابل
می تراود خون شب از تیغ تیز خنجرش
چون درفش کاویانی کاوه اهنگرش
سر زند از کوه و هرسو برفشاند گوهرش
تا که دهقان گرم برخیزد ز نرم بسترش
آمد از کابل فسیلی پیش و اسبش در هم است
اسپبان گفتا که نام کره رخش رستم است
ارزش ان شهر ایرانست و گر دانی کمست
کو سوارش تا بران ازاد سازد کشورش
رستم انجا بود و پیش امد نگفته چون و چند
پس کمندی گرد سر گرداند و اوردنش ببند
دست بر پشتش بمالید و فرازش شد بلند
هرچه تازاندش نبود اگه ز مرد زورمند
ماده خنگ امد که برگیرد سرش از پیکرش
پس به مشتی دور گردانید و وا کردش ز سر
رفت آنگه تا خرد ان رخش را با اخشِ زر
اسپبان را گفت این کره چه ارزد ای پدر
گفت ایران را تو میخواهی به ایرانش بخر
کار ایران راست گردان گر تویی رستم برش
کابل اینک گشته پامال پی افراسیاب
نی سپاه رستمی تا پیش راند پر شتاب
نی فسیل اسب و نی آن پهلوان رخش یاب
مانده پیر کابلی انجا و چشمانش پر اب
کس نمیداند چه خاکی کرد باید برسرش
گو به ایرج زادگان این ناهماهنگی چراست
این همان ایران که نام دیگر ان اریاست
گر نه تاریخ است رو بنگر که یک جغرافیاست
نام ان مرزست و زخم است اینکه بر جان شماست
این همان کشورکه خاک سام وزال و رستم است؟
مرزبانش اشکش و گودرز و هوشنگ و جم است
پرورشگاه یلان ،گرشسب و گیو و نیرم است؟
من شوم برخی ان خاک سپهبد پرورش
باز ایران دژخدایی شد رم کردان کجاست
پهلوان پارسی پرورده دهقان کجاست
اردشیر پاپکان شاهنشه ایران کجاست
آن شبان از تخمه دارای دارایان کجاست
پهلوی کو تا دوباره باز سازد کشورش
کار ایران راست گردان سرورا ایران تراست
اسپهان و بارز و گیل و ارسباران تراست
با سپاه لر برون آیید شهرستان تراست
کاشغر تا سوریه از سند تا اران تراست
دشمن از میهن برون گردان و سر زیر آورش
ای سپاه پارسی ای رزم جویان دلیر
ای خداوندان ایران ای یلان شیرگیر
ای ز خوبی کرده در میهن روانه جوی شیر
همچو شیواتیر برشو برگشا از شصت تیر
تا رود زی کاشغر تیر بر اورده پرش
ماردوشان بس فراوانند افریدون کجاست
پشت ایران و پناهش مردم پشتون کجاست
ان دو نیک آهنگ پاک اندیش بخت آهون کجاست
آن جوانان گسی کرده سوی هامون کجاست
کو درفش کاویان و کاوه آهنگرش
دیلم اسپاران کجا شد انکه گیتی میدوید
کو بلوچانی که گاه جنگ کس پشتش ندید
کو سوار زابلی انکو دل شیران درید
مرد آذرپادگان کو انکه ایران را سزید
پارسی کردان کجا گردید و بلخ بخترش
۱۴۰۰ مرداد ۲, شنبه
سلام ای پاسداران خراسان
خراسان زادگانِ آلِ سامان
سلام ای ملت کاووس و کورش
سلام ای تاجیکانِ تاجیکستان
شما از ما و ماهم از شما ایم
شما و ما ز خاک آریا ایم
قسم با روح پاک رند شیراز
که ما از خون جمشید و یما ایم
زبان ما زبان رودکی است
زبان ما و قلب ما یکی است
بزرگ این مرز را با ما نسازید
که آمو رودبار کوچکی است
من و تو نام از شهنامه داریم
که ما دو همزبان و همتباریم
بدان که مادر من آچهء توست
من و تو جوره های همجواریم
تو از کولاب و من از کابل استم
تو از ورسا و من از زابل استم
اما هردو ز یک باغ و بهاریم
اگر تو بلبل هستی من گل استم
اگر ختلان یا بلخ و بخاراست
تمامش خانه ما آریانا ست
من و تو وارث ملک سهرابیم
که هم تهمینه و هم رودابه از ماست
تو اصلن از بدخشانی، من از وَنج
ز نسل پارسیان سخن سنج
دگر این مرز را بردار از ما
که ما ازین جدایی میکشیم رنج
من و تو از تبار تاجیکانیم
به سر تاج خراسانی بمانیم
سرود و همدلی و همزبانی
بیا از دفتر «رمزی» بخوانیم
سفارش منصور د.وانیقی به مهدی پسرش درباره خراسانیان
سپارشت میکنم به خراسانیان که انان یاران و یاوران تواند . انانند که جان و خون و خواسته خویش در راه تو و شهریاریت نهاده اند و چندانکه با انان خوبی کنی مهرت از دلشان نرود نیکشان را نیک دار و از بدانش درگذر ماندگان مردگان را بازیاب و نیک دار و مپندارم که انجامش دهی
وصية الخليفة المنصور لابنه المهدي لما قال: ، وأوصيك بأهل خراسان خيرا، فإنهم أنصارك وشيعتك الذين بذلوا أموالهم في دولتك ودماءهم دونك، ومن لا تخرج محبتك من قلوبهم أن تحسن إليهم، وتتجاوز عن مسيئهم، وتكافئهم على ما كان منهم، وتخلف من مات منهم في أهله وولده، وما أظنك تفعل»
۱۴۰۰ خرداد ۳۰, یکشنبه
سخن مرد کابلی رستم را - شاهنامه
مرد کابلی به رستم چه گفت
۱۴۰۰ خرداد ۲۸, جمعه
پارسی سرایان اروپا نعیم فراشری
۱۴۰۰ خرداد ۲۱, جمعه
در دل تاریک اگر زین پیش بوده جایتان
امده بالاتر اینک سوی چشمان گشته اید
نی ز کابل یادتان اید نه از خوارزم و سغد
پاک خود اسوده از خاک بدخشان گشته اید
کاوه و گودرز و گیوی بود از کشوادگان
رفت گیو و کاوه و اینک گشادان گشته اید
مرز ایران را ز قم تا قمشه کوته کرده اید
بی درفش کاویانی بند تمبان گشته اید
ای شما اهنگتان پیچیده در هفت اسمان
ازچه خاموش و زمینگیر سپاهان گشته اید
مردم کرمانج را نه میش مانده ست و نه بز
بی بز و میش این زمان از پشت کردان گشته اید
ار همه اهریمنید این مردمان زرتشتی اند
اینهمه تهمورثانند ار چه دیوان گشته اید
پارس میباشد ز خاک سند تا اب فرات
رفته تا انسوی رود و سور لبنان گشته اید
آریان پارسی
شتر نزد پارسیان
شتری که اسفندیار را برای گرفتن رستم به زاولستان میبرد بر سر راه زابلستان خوابید و بر نخاست و اسفندیار سرش برید به شبگیر هنگام بانگ خرو...
-
خون دل از ما بدخشان از شما زخم از ما و نمکدان از شما میهن خوبان دو پاره کرده اند شیون از ما گشت و افغان از شما درد جانسوزست و با هم میکشیم...
-
نقشه قندهار در سیصد سال پیش چشمانداز شهرهای ایران آرشیو کتابخانه کنگره_امریکا نقشهبردار آلمانی ژان_باپتیست_هومان شهرها از بالا آستاراخا...