۱۴۰۱ مرداد ۱۹, چهارشنبه

شاخه ای گل بر کلاه خود نمایان کرده اند

شاخه ای گل بر کلاه خود نمایان کرده اند 
در دلم آتشفشان کوه تفتان کرده اند 
با دل من آنچه را خوبان لغمان کرده اند  
کی کجا ترکان چنین با شهر ایران کرده اند
یک شکر خندیده نرخ قند ارزان کرده اند  
شهر خوبانست و کار سخت آسان کرده اند
چشم شیوا تیرشان را ابروانی آرشیست 
تیر گز یک گز مرا درسینه پنهان کرده اند
زخم تیشه بر دل فرهاد و خسرو هشته اند 
از شکر بیز لب شیرین نمکدان کرده اند 
گوش من افشرده چشم دیده گریان کرده اند
این سیه چشمان چها با تیر مژگان کرده اند 
تا خلد در جان فرو و تا نشیند در دلم  
پیشباز گام من خار بیابان کرده اند
یک نگاه از روی ایشان را بها جان کرده اند 
گردشان گردم که نرخ ان چه ارزان کرده اند
یاد فرخار و بت فرخار از دل برده اند
تا مرا دلبسته نجراب و بغلان کرده اند  
سرمه چشم من از خاک ره خوبانشان
تا مرا خاک ره نیکان ایشان کرده اند

آغاز آمدن ترکان


خرگه ترک و وثاق ترکمان بینی همه 
آنکه بودی مر عرب را خیمه کردان را کیان.
عسجدی 

ثقات اینگونه روایت کرده اند که اغاز امدن ترک ان بود که قبایل قره خطا ازبلاد چین و دیار مشرق به قیالیق و بلاساغون بیرون امدند قاضی جوزجانی منهاج سراج

بنگریم که نمیگوید از بلاساغون و قیالیق امدند میگوید از چین به بلاساغون امدند

قراختا همان پادشاهی لیاوچی چین است شاهزاده این پادشاهی هنگامی که در پکن برافتاد به همراه سربازانش به کاشغر امد و لیاوچی چینی نامش یلداشی قره ختا ترک شد. نام دیگر چین در بسیاری زبانها ختا است . برای همینست که پیوسته انان را ترک چین مینامدیدند

نگاره ای از ترکان ختا و نوشتارشان



مشتی از خاک بدخشان برده افشان کرده اند

مشتی ازخاک بدخشان برده افشان کرده اند

آسمانرا درشب تیره درخشان کرده اند

بلخ بامی زیورخاک خراسان کرده اند
روشنای گیتی ازان خاک رخشان کرده اند
خاک آن میهن که کوشانشاه و ساسان کرده اند 
ای دریغا پایمال دست نادان کرده اند
خاک آن زر، سنگ آن لعل بدخشان کرده اند
نرخ گوهر را به گیتی پاک ارزان کرده اند
بلخ بَختی تختگاه کشور جان کرده اند
شهر ایران روشن از ان تخت و ایوان کرده اند
هم بهای رخش رستم شهر ایران کرده اند 
هم پناه و پشت ایران پور دستان کرده اند 
خون ِ پاکانش به خاک پاک افشان کرده اند
کوه و دشت و در همه یکسر گلستان کرده اند 
بلخ وننگرهار و گردیز و تخار و بامیان
قندهار وکابلش رشک سپاهان کرده اند
ریگی ازهندوکش وپامیرگردون برده اند
نیمه ای ماه ودگرخورشید تابان کرده اند
چرخ را پروین ،زمین را خاک پروان داده اند
خون دلها در دل گردون گردان کرده اند 
از بدخشان لعل و سرمه از سپاهان  کرده اند 
خاک کابل را نگین شهر ایران کرده اند
پهلوانش رستم و دهبد نریمان کرده اند 
شاه ان تهمورث و جمشید و اشکان کرده اند 
از در چین تا به روم اندازه ی آن کرده اند 
ناکسانش پاره پاره کرده ویران کرده اند 
کو بزرگانی که از آزادگی و مردمی
ریگی از خاکش به چین و روم تاوان کرده اند 
میتوان با هم ز نو سامان یک میهن نهاد
آنچنان کو دیلمان و پور سامان کرده اند 
میتوان دربند و پیشاور  یگان  میهن بود
اینچنین ارمان ِ فریغونان و جستان کرده اند 
 زاده یک خان  و مان و جوجه یک آشیان
مردم نادان ترا ایران و افغان کرده اند





د

آریان پارسی

شتر نزد پارسیان

  شتری که اسفندیار را برای گرفتن رستم به زاولستان میبرد  بر سر راه زابلستان   خوابید و بر نخاست  و اسفندیار سرش برید به شبگیر هنگام بانگ خرو...