درباره احمدشاه ابدالی در این صد سال واپسین ان اندازه دروغ پردازی شده که هیچ به سرگذشت او نمی ماند ما کوشیده ایم که گزیده ای از سرگذشت او را از روی نوشته های زمان او بویژه نوشتهٔ دربار او که خود از نگاه احمد شاه میگذشته در اینجا بیاوریم و ناراستی ها را راست روشن گردانیم
محمدغنی خان ابدالی مامای احمد خان ابدالی در آغاز کار نادر پیش از رفتنش به اصفهان بدو پیوسته بود . نادربرادر زنش محمد غنی خان ابدالی را بسیار گرامی میداشت و خواهرش را بزنی گرفت و محمد غنی نیز خسر خویش را گرامی می داشت احمد ابدالی پسر دیگر خواهر محمد غنی ابدالی برادر زن نادرشاه افشار است نادرشاه افشار خویشان محمد غنی را بسیار گرامی میداشت و گرامی ترینشان احمدخان ابدالی نوجوان پیوسته از نزدیکان نادر بود-
هنگامی که نادر در خراسان بود بسیاری از پشتونها به او پیوستند ودر گرفتن هرات و شکست اشرف و بیرون راندن عثمانی بسیار به او یاری رساندند - پشتونها بویژه در بیرون راندن عثمانی بسیار جانبازی کردند هنگامی که عثمانیها برای شکست نادربزرگترین سردار خویش توپال عثمان( به عثمان لنگ نامورست ) را با سپاهی بس گران به یاری احمد پاشا فرستادند و کار بر نادر سخت شد این افغانان بودند که جانانه با عثمانی جنگیدند و شکست بر سپاه عثمانی در انداختند و بخش خاوری ایران را که از واپسین سالهای صفوی در دست عثمانی بود آزاد کردند نویسنده عالم آرای نادری در باره بیرون راندن عثمانیان از خاک میهن نوشته است
« غازیان قزلباشیه و افاغنه به مودای ایه شریفه کم من فئة قلیلة غلبت فئة کثیرة شکست فاحش برومیه دادند
- عالم ارای نادری»
-هنگام کشته شدن نادر ، احمدخان در کلات فرمانده روزبان گارد ویژه نادر برای پاسداری روز بود
دوستداران نادر و سپاه او ، کشته شدن نادر را در سپیده شنیدند و به جنگ با کشندگان نادر پرداختند
نادرشاه افشار پیش از کشته شدن دستور داده بود که بخشی از گنجینه را که در نادراباد قندهار بود بیاورند و تقی خان شیرازی را هم فرستاد تا به یاری ناصرخان بدان کار پردازد و بخشی از گنجینه را بیاورند و نور محمد خان غلیزایی میر افغان را هم به قندهار فرستاده بود تا سپاه گیری کند و نادر در همان گاه کشته شد
هنگام کشته شدن نادر درباریان و قزلباشها و سپاهیانی که در کلات بودند دو دسته شدند یکی مزدور برادرزاده نادر که کشنده نادر بود و دیگر سپاه دوستداران نادر ، این دوستداران همراه با احمد خان ابدالی به جنگ با کشندگان نادر پرداختند درباریان کاراگاه که از دوستداران نادر بودند احمدخان را از جنگ بیهوده بازداشتند و بدو گفتند که گنجینه کلات را که بیشینه گنجینه میهن بود بدست کشندگان نادر تاراج شده آنچه مانده در نادراباد قندهار است و فرماندهان کشمیر و ملتان و سند و پنجاب وکابل و مکران نیز باج خود را همین روزها در قندهار میپردازند همچنین نادر ۱۲ هزار سپاهی را بهمراه محمدتقی خان شیرازی فرستاده و همان روزها در قندهارند باید به قندهار رفت و همینک برادرزاده نادر که کشنده نادر است با سپاهی گران از هرات به کلات خواهد امد بهتر است بجای بیهوده جنگ کردن به قندهار رویم و گنجخانه میهن را پاس بداریم و انجا دور از جنگ ببنیم چه باید کرد پس درباریان و قزلباشان با احمديان با هم به قندهار رفتند وچون رسیدند همان روز در قندهار جا گرفتند
در قندهار نگهبانان گنجخانه که میترسیدند گنجینه میهن به تاراج رود هنگامی که درباریان را با احمد خان دیدند خشنود شدند و گنجخانه را به احمد خان سپردند وزیر نادر و بسیاری از درباریان همراه احمد خان ابدالی بودند و احمدخان ابدالی جوانی راد ودوست داشتنی و درستکار و دلیر ودوست داشته نادر بود از انجا که امیدی به خویشان نادر نبود و درباریان و قزلباشان احمد خان جوان ۲۳ - ۲۴ ساله را دوست داشتند اورا به جانشینی نادر و شاهنشاهی ایران برگزیدند
ناگفته نماند که ۱۲ هزار سپاهی قزلباش که همراه تقی خان شیرازی و دیگران بودند نیز گرد آمده و به همراه درباریان ودیگر قزلباشان از کلات آمده به احمد خان پیوستند وپشت احمد خان به آنان گرم شد
گزینش احمدخان بسیار جوان بدست درباریان و قزلباشان به شاهنشاهی ایران رشک و خشم سران پشتو را بر انگیخت
و انان سپاهی به فرماندهی مقصود خان ترینی و کرم خان بریجی گرد آوردند که با احمد خان تازه شاه شده بجنگند -
تاریخ احمدشاهی گوید
«میان دادخان اسحاقزیی و جمعی دیگر از حسدپیشهگان شراندیش درانی که صالح احوال خویش در فتنهجنبانی میدیدند و ابتدای دولت خداداد را از بیبصری، وقعی نگذاشته و تجلی انوار خورشیداقبال خسرو بیهمال شبپروار ندیدند… با ترینی و بریجی متفق گردیده…»
«و اکثر رؤسای ایلات درانی را به فریب و تطمع مال با خود متفق ساخته، گردن فتنهگری و خودسری افراخته به اراده فساد به هیأت اجتماعی به شهر میآیند».
«هرچند همهگی و تمامی رؤسای نامی و سپاه ایل جلیل درانی به خودکامی در این معامله با مخالفین دولت ابدقرین شریک و رفیق بودهاند و معدودی از هواخواهان یک رنگ و فدویان بیمکر و نیرنگ مثل شاهولی خان درانی بامیزیی، کشیکچی باشی و عبدالله خان فوفلزی، دیوان بیگی و حاجی نواب خان الیکوزیی، صاحب جمع صندوقخانه سرکار خاصه شریفه و شاهپسند خان، میرآخورباشی و برخوردارخان اچکزیی، قاپوچی باشی و محبت خان ضبطبیگی و جعفرخان فوفلزایی قللر آغاسی و بعضی دیگر از بندهگان وفاکیش و جانبازان صداقت و ارادتاندیش… در خدمتکاری حاضر بودند»
احمد شاه محبت خان و مانو خان افغان را با سپاهی از پشتون برای سرکوب انها فرستاد - مگو که شاه جوان سپاه دشمن را ساز و برگ و زر و سیم داده چرا که این سپاه از قندهار ونزد احمدشاه بیرون شده ورفت و به دشمن پیوست و همگی با هم رو به جنگ احمد شاه و قزلباشان برداشتند
از انجا که بخت با احمدشاه یار بود این زمان نواب خان افغان که خود از نخستین دشمنان احمد شاه ابدالی بود از سپاه دشمن جداشد و به احمد خان پیوست و این راز را اشکار کرد که نه تنها سپاه فرستاده به دشمن پیوسته که نور محمد خان غلزایی و میانداد خان اسحاق زایی و عبدالرحمن خان بارکزایی که ازهمراهان و نزدیکان احمد شاه بودند نیز از فرماندهان سپاه دشمنند و با انان پیوند دارند و تنها برای این در دربار مانده اند که به هنگام رسیدن سپاه دشمن دروازه های قندهار را بگشایند و احمد شاه را کشته و گنجینه را تاراج کنند
احمدشاه ازاین رویدادها اندوهگین شد و همین مایه ان شد که خاندان ابدالی کسی را چون قزلباشان در دوستی خود باور نداشته باشند نادر از هند دهها پیل جنگی اورده بود و چندین پیل جنگی درنادرآباد قندهار به همراه گنجینه به احمدشاه رسید احمدشاه ان سه را بسزای بدکاری زیر پای آن ییلان افکند پیلان از ان سه ، دو تن را کشتند و از انجا که خدا شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد یکی از پیلان خرطومش را گرد عبدالرحمن خان بارکزایی پیچاند و او را از گود برداشته همچون پیشکشی به پای احمد خان انداخت این کرده به همراه پابوسی و خواهش عبدالرحمن خان مایه ان شد که احمد خان او را ببخشد.
سپاه پشتونها به چهار فرسنگی قندهار رسیده بود
باری کشتن سران پشتو سپاه دشمن را بیشتر برانگیخت و به این دستاویز آتششان گرمتر و تیزتر شده بیشتر شور گرفتند و جنگی را که از رشک انگیخته بودند به خونخواهی و کین کشتگان ستاندن و واجب دینی وا نمودند
احمدشاه عبدالحمید درانی را به جنگ انان فرستاد او برفت و چون سپاه انبوه آتش تیزشان دید جنگ نکرده بگریخت و به قندهار برگشت احمدشاه که سستی یاران پشتو و نزدیکان خود را دید و از پشت کردن انها می ترسید پشتوانی را که نزدش بودند سوگند داد که پشتبانی کنند و از پشت خنجر نزنند انگاه سپاه قزلباشان را پیش فرستاد و خود نیز با پشتوان پشتیبانش به دنیال انان راهی شد. به نیمه راه هنوز به اوردگاه نرسیده بود که پیشتاز سپاهش سپاه دشمن را شکست سختی داد و فرماندهان دشمن را گرفتار کرده به نزد احمد شاه اوردند -
اینست گزارش تاریخ احمد شاهی و تاریخ های همزمان با احمدشاه و تیمورشاه -
- احمدشاه به پاس یاری ومردانگی و دلیری قزلباشان که او را به شاهی برداشته و پیروزی را سویش ارمغان اورده بودند بسیاری از سرانشان را درانی خواند و در گروه درانی و بستگان خویش در اورد مانند خاندان زعفرانلوی درانی و بیات درانی -
همچنین از ان سو سپاهیانی که نزد برادر زادهای نادر بودند چون درگیری افشاریان را دیدند و اگاه شدند که احمد شاه درانی را به شاهنشاهی ایران برگزیده اند بیش از پانزده هزارتن همگی به سوی قندهار رو نهادند و به دربار والاجاه شاه کیانی کلاه پیوستند
چند چیز دانستنی
۱- احمدشاه خود را جانشین نادر و شاهنشاه ایران میخواند آنگونه که کتاب تاریخ احمد شاهی نوشته دربار یش خود گفته او را درباریان اصفهان و کلات و قزلباشان دوستدار نادر در همان روزهای اغازین که از کلات به قندهار رفتند به شاهی برگزیدند و هر داستان دیگر دروغ است
۲- احمد شاه بر بخش بزرگ از شهرهای گشوده شده بدست نادر فرمان یافت درباریان به دستور احمد شاه به سران استانها نامه نوشته و انها را اگاهی دادند که او جانشین نادر و شاهنشاه ایران است
۳- احمدشاه که به شاهنشاهی ایران برگزیده شده بود اهنگ ان داشت که همه ایران را یکپارچه زیر یک درفش گرد اورد -او خود در فرمانی نوشته است
تسخیر مملکت خراسان الی اقصای ممالک ایران پیشنهاد عزیمت گردید».
فرمان احمدشاه درانی تاریخ ۱۶ شوال ۱۱۶۷ ه.ق مطابق ۱۷۵۳م،
۴- احمدشاه و پسرش یگانه کسانی هستند که در پنجاه سال و اندی شاهنشاه ایران خوانده شدند
۵- نخستین کسی که بیرون از خانواده درانی خود را شاهنشاه ایران خواند فتحعلیشاه قاجار انهم چند سال پس از مرگ اقا محمدخان قاجار و سرکوب همگنان بود
۶- زمان شاه نوه احمدشاه و پسر تیمورشاه برای فتحعلی شاه نامه نوشته و فتحعلی شاه و خود را هر دو وارث ملک ایران خوانده
۷- در تاریخ احمدشاهی که در دربار احمدشاه و بدست نویسنده او و به فرمان و اگاهی احمدشاه نوشته شده یکبار هم نام اافغانستان نیامده است و همه جا نام او شاهنشاه ایران است
۸- درتاریخ احمدشاهی و تاریخهای همزمانش هیچ چیزی درباره لویی جرگه نیامده و کسانی که احمدشاه را به شاهی برگزیدند درباریان نادرو قزلباشها بودند و این با خشم پشتونها روبرو شد - داستان لویی جرگه هنگام جنگ جهانی نخست صد و پنجاه سال پس از احمدشاه برای بار نخست بدست محمود طرزی ساخته و پرداخته شد. همچنین تا ان زمان افغانستان تنها نام بخشی از کوه سلیمان بود و نام رسمی کشور انگونه که در نوشته های دربار کابل و سراج التواریخ و نوشته ها و رسانه های ان زمان امده ایران شرقی و پارس شرقی بوده افغانستان خواندن کشور و داستان لویی جرگه و تاج گندم را محمود طرزی رواج داد محمود طرزی در عثمانی چشم گشود و انجا بزرگ شد وبا سه پاشای نامدار پانترک عثمانی درپیوند بود که میکوشیدند تهران و کابل را زیر فرمان عثمانی ببرند
دربار امیر عبدالرحمن و پسر و نوه اش نیز نام میهن را فارس شرقی گفته اند و ان در نوشته دربار انها سراج التواریخ امده
سراج التواریخ همراه با امیر عبدالرحمن خان و امیر حبیب الله و امیر امان الله نوشته شد و هنگام نوشتنش ان امیران با گروهی از دانشوران نوشته ها را از نگاه میگذراندند و با پذیرش آنان در کتاب نوشته و چاپ میشد
هرات از بلاد پارس شرقی و جانب شمال غربی ان و بعضی از ان متصل به صحرای خوارزم است
سراج التواریخ، جلد ۱ ص ۷ در ذکر بلاد فارس شرقی
«...آن [افغانستان امروزی ] را فارس شرقی گفتندی و اهالی فرنگستان خصوصاً انگریزان که در علم جیاگرفی یعنی جغرافیا مهارت تمام دارند در نقشه آنجا را «ایسترن پرشیا» می نگارند- یعنی فارس شرقی چه ایسترن در لغت به معنی مشرقی است و پرشیه به معنی فارس است...»
سلطان محمد خان درانی ابن موسی خان درانی، تاریخ سلطانی، بمبی، 1298 ه. ق
۹- احمدشاه بسیار به نادر نزدیک بود و مایه نزدیکی او دایی او برادر زن نادر محمدغنی خان ابدالی بود محمد غنیخان ابدالی در اغاز کار و پیش از جنگ سمنان و اصفهان به نادر پیوسته بود و انچنان به نادر نزدیک بود و او را گرامی می داشت که در بغداد به قزلباشهای شیعه گفت به پاس او ابوحنیفه را پاس بدارند و چیزی نگویند که مایه رنجش شود در خراسان نیز سران پشتو را گفت که اورا بزرگ دارند و یکی از سرداران نزدیک نادر که سرباز زد و گفت میان کشتن و بزرگ داشتن او کشته شدن را میپسندم نادر او را کشت
۱۰- قندهار به زمان احمدشاه و کابل بزمان تیمورشاه دربار ایران بشمار میرفت و شاعران و نویسندگان بزرگ زمان دربار درانیان را دربار ایران میشمردند نام گروهی از سخنوران دربار درانی
میرزا محمد کاظم قاجار
الله وردی حیرت شاملو
شهاب ترشیزی
عشرت لاری
تقی شیرازی
جامی شیرازی
همای شیرازی
فروغی اصفهانی
حیات قاجار
میرعلی وصفی
جعفر راهب اصفهانی
زکی خان میرزا پسر محمد مهدی استرابادی، صاحب تاریخ جهانگشای نادری ودره نادره
فروغی اصفهانی نیای محمد علی فروغی نخست وزیر نامدار ایران زمان پهلوی است
همای شیرازی نیز نیای جلال الدین همایی ست سروده نامدارش اینست
یارب این شهر چه شهریست که صد یوسف دل
به کلافی بفروشند و خریداری نیست
۱۱-برای احمد شاه درانی سه رزمنامه به شیوه شاهنامه و یک کتاب تاریخ زیر نظر خویش نوشته اند درتاریخ احمدشاهی و سه رزمنامه شاه احمد درانی را پادشاه ایران و جانشین نادر دانسته اند -
شاه احمد درانی شهنامه نادری یکی از این سه رزم نامه را برای گرامیداشت نادر سفارش داده
«شهنامه نادری » را نظام الدین سیالکوتی به فرمان احمد شاه درانی در بزرگداشت نادر سرود
همچنین از عشرت سیالکوتی نیز خواست تا رزمنامه احمدی را نیز بسراید و شاهنامه احمدی میوه این فرمان است
« فتحنامه » از شاعری به نام شیخ حسام الله بود که در ان نیز احمدشاه را شاه ایران خوانده است
"تاریخِ احمدشاهی"نوشته ی محمود حسینی جامی شیرازی، نویسنده و تاریخنگار ویژه احمد شاه است که نوشته اش را احمد شاه مهر راستی مینهاد
۱۲- احمدشاه درانی خود را وارث تخت کیان (شاهنشاه ایران ) میدانست و این سخن را بر سیم و زرش زد
مژده که شد پادشاه میرِ جهان پهلوان
احمد گیتی ستان وارث تخت کیان
نقش سکه احمدشاه
۱۳-نمونه ای از سروده های ان زمان درباره درانیان
جهاندار احمد شه سرفراز
که درهای دل هاست بر وی فراز
خداوند دولت بر ایرانیان
در درج اقبال درانیان
میرزا جعفر راهب اصفهانی ـ ( ۱۱۶۶ ه )
ملک ایران گشت ویران چون دل آشفتگان
ای دریغا تاجدار خسرو ایران کجاست؟
شهاب ترشیزی سوگ تیمورشاه درانی
دمی که شاه شهامت مدار احمدشاه
به استواری همت بنای شهر نهاد
جمال ملک خراسان شد این تازه بنا
ز حادثات زمانش خدا نگهدارد
عبدالله خان پوپلزایی در نوساخت شهر قندهار
خدیو خراسان دارا سپاه
گل باغ اقبال تیمورشاه
ولی خان اشرف الوزرا
۱۴- احمد شاه دلبسته کتاب دره نادره وشیوه نوشتنش بود و نام درانی نیز ازهمین کتاب دره نادره گرفته است .از درباریان احمدشاه پسر وزیر نامدار نادر میرزا مهدی استرابادی نویسنده دره نادره است
۱۵ - هزاران قزلباش با خانواده هایشان از آذربایجان و لرستان و کردستان وبختیاری و مازندران و فارس و همدان از بیات و شاملو و چشمگزم و ملکشاهی و قاجار و افشار و شاهسون و بختیاری و کهکیلویه به احمدشاه و پسرش پیوستند و در قندهار و کابل و بلخ ماندگار شدند وهمینک نیز درافغانستان به سر می برند و شناخته شده هستند احمد شاه بسیاریشان را همراه با ابدالی ها به نام درانی سرفراز گردانید و به خویشان و خاندان او پیوستند - همچنان که هزاران پشتو با خانواده هایشان در ایران ماندند وبه بختیاریان و قشقایان و لکها و فیلیها و آذربایجانیان و مازندرانیان ودیگر ایرانیان پیوستند کریمخان نیزبه پاس مردانگی آزاد خان او و خاندانش و بسیاری دیگر از خانواده های بزرگ پشتو را به خاندان خود و دیگر زندیان پیونداند فرزندان آزادخان با خاندان کریمخان خویشاوند شدند وچند بار در زمان اقامحمدخان و فتحعلی شاه اصفهان را برای زندیان گرفتند از ان پس نام انها با نام زندیان یکی شدبا رسیدن آگاهی برگزیدن احمد خان ابدالی به شاهی به قزلباشان و فرماندهان گوشه و کنار ایران چند هزار از قزلباشها و سپاهیان دیگر نادر نیز به دربار قندهار پیوستند
۱۶-کسی که گفته اند تاجی گیاه بر سر احمد خان نهاده مرد شوریده سر وهوشی برهنه تن و پا از لاهور به نام صابر لاهوری بود که سپاهیان نادر در لاهور او را دیوانه و آشفته سخن دیدند برای سرگرمی از لاهور به کلات اورند و او دیوانه وار و برهنه میگشت و سخنان آشفته میگفت
احمد خان خود بارها برای درباریان و نویسندگان گفته بود که پیش از شاهی یکروز بدیدارنادر میرفته وصابر لاهوری که پیوسته در راه برهنه و اشفته می گشته او را شاه خوانده بود و چون احمد خان میگوید من که شاه نیستم شاه تاج دارد ان مرد اشفته هوش گیاهی را بر سر احمدخان ن مینهد و میگوید این هم تاج - و برای همین احمدشاه هنگام شاهی به او باورمند شده بود او شوریده سر وناهوشیار و اشفته سخن بوده و هنگام شاهی احمدشاه هم لخت و لوت میگشت و همانگونه نزد احمد شاه میرفت داستان او از زبان خود احمدشاه در کتاب تاریخش امده -
محمود طرزی هنگام جنگ جهانی نخست در نوشته هاش نام او را از صابر لاهوری به صابر کابلی دگر گون کرد و داستان لویی جرگه را ساخت و این داستان پر اوازه گروه گرایان پشتونی شد
۱۷--در کتاب تاریخ احمدشاهی نه یکبار نام افغانستان و نه نه یکبار نام لویی جرگه و گندم امده و نام ان شوریده نیز صابر لاهوریست و او هیچ پیوندی با کابل ندارد
۱۸- هنگام ی که نادر کشته شد و احمد خان به سوی قندهار رفت بیشینه پشتوهای قندهاری در مازندران و اذربایجان بودند خانواده احمد خان نیز در مشهد بودد احمد خان برای بردن نایستاد وخانواده اش سه سال دیگر تا سال ۱۱۶۳ در طوس مشهد ماندند برای همین فرزند نخستینش تیمور شاه کودکی خویش را تا نوجوانی در مشهد طوس به دانش اندوزی گذراند - تیمورشاه ایران دوست سخنور و دانشمند و نرم خوی و دگر پذیر بوددربار را از قندهار به کابل برد و زمستان را در پیشاور به سر می برد
برای اگاهی از پیشامدهای تاریخی باید از نوشته های داستان پردازی شده این زمانی پرهیز کرد دراینباره بهتراست تاریخ احمد شاهی نوشته حسینی جامی نویسنده ویژه احمد شاه و دیگر نوشته های ان زمان را پیش رو داشت
-
درباره چهره احمدشاه نیز این تنها چهره نگارگری شده زمان اوست
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر