روشنا گیرد جهان از پرتو روشنگرش
چون درفش کاویان هرسو فشاند گوهرش
می تراود خون شب از تیغ تیز خنجرش
همچو مرغان گرم گیرد جوجگان زیر پرش
آمد از کابل فسیلی پیش و اسبش در هم است
مادیانی خنگ پایش کره بوری در رم است
اسپبان گفتا که نام کره رخش رستم است
ارزش ان شهر ایرانست و گر دانی کمست
کو سوارش تا بران ازاد سازد کشورش
رستم انجا بود و پیش امد نگفته چون و چند
پس کمندی گرد سرگرداند و اوردش ببند
دست بر پشتش بمالید و فرازش شد بلند
هرچه تازاندش نبود اگه ز مرد زورمند
ماده خنگ امد که برگیرد سرش از پیکرش
پس به مشتی دور گردانید و وا کردش ز سر
رفت آنگه تا خرد ان رخش را با اخشِ زر
اسپبان را گفت این کره چه ارزد ای پدر
گفت ایران را تو میخواهی به ایرانش بخر
کار ایران راست گردان گر تویی رستم برش
اینک ایران گشته پامال پی افراسیاب
نی سپاه رستمی تا پیش راند پر شتاب
نی فسیل اسب و نی آن پهلوان رخش یاب
مانده پیر کابلی انجا و چشمانی پر اب
کس نمیداند چه خاکی کرد باید برسرش
این همان میهن که خاک سام و زال و رستم است
خاک پاک تالش و کوچ و بلوچ و دیلم است
مرزبانش اشکش و گودرز و هوشنگ و جم است
پرورشگاه یلان، گرشسب و گیو و نیرم است
من شوم برخی آن خاک سپاهان گسترش
باز ایران دژخدایی شد رم کردان کجاست
پشت ایران و پناهش رستم دستان کجاست
آن شبان از تخمه دارای دارایان کجاست
اردشیر پاپکان شاهنشه ایران کجاست
پهلوی کو تا دوباره باز سازد کشورش
ماردوشان بس فراوانند افریدون کجاست
پشت ایران و پناهش مردم پشتون کجاست
ان دو نیک آهنگ پاک اندیش بخت آهون کجاست
آن جوانان گسی کرده سوی هامون کجاست
کو درفش کاوگان و کاوه آسنگرش
پشت ایران و پناهش مردم پشتون کجاست
ان دو نیک آهنگ پاک اندیش بخت آهون کجاست
آن جوانان گسی کرده سوی هامون کجاست
کو درفش کاوگان و کاوه آسنگرش
شد گلستان سینه پامیر و تفتان ای فغان
گو اشو زرتشت تا اید ز بلخ بامیان
کرد کرمانجان گرفتارند در سنجار و وان
رخت بسته پهلوی از شهر اذرپادگانکو شهنشاهان کوشانشاه میهن پرورش
کار ایران راست گردان ای بلوچ ایران تراست
اسپهان و بارز و گیل و ارسباران تراست
با سپاه لر برون آیید شهرستان تراست
کاشغر تا سوریه از سند تا اران تراست
دشمن از میهن برون گردان و سر زیر آورش
با لک و کلهر بگو ای رزم جویان دلیر
ای خداوندان ایران ای یلان شیرگیر
ای ز خوبی کرده در میهن روانه جوی شیر
همچو شیواتیر برشو برگشا از شصت تیر
تا رود زی کاشغر تیر بر اورده پرش
شد ز پهله ی پارس بیرون لشکر کوچ و بلوچ
یک سر ِ انگشت از اینان نبودی هیچ لوچ
همچو قوچان گاه ِ جنگ و چون خروس اورده خوچ
بر فراز پیل اشکش پیشران مانند قوچ
همچو تفتان دل پر از آتش رود با لشکرش
گو به ایرج زادگان این ناهماهنگی چراست
این همان ایران که نام دیگر ان اریاست
از دردربند تا کشمیر یک جغرافیاست
نام ان مرزست و زخم است اینکه بر جان شماست
هرکه میهن خواهد ایران کشور پهناورش
این همان ایران که نام دیگر ان اریاست
از دردربند تا کشمیر یک جغرافیاست
نام ان مرزست و زخم است اینکه بر جان شماست
هرکه میهن خواهد ایران کشور پهناورش
دیلم اسپاران کجا شد انکه گیتی میدوید
کو بلوچانی که گاه جنگ کس پشتش ندید
مرد آذرپادگان کو آنکه گیتی را سزید
کو سوار زابلی انکو دل شیران دریدپارسی کردان کجا گردید و بلخ بخترش
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر