مشتی ازخاک بدخشان برده افشان کرده اند
آسمانرا درشب تیره درخشان کرده اند
بلخ بامی زیورخاک خراسان کرده اندروشنای گیتی ازان خاک رخشان کرده اند
خاک آن میهن که کوشانشاه و ساسان کرده اند
ای دریغا پایمال دست نادان کرده اند
خاک آن زر، سنگ آن لعل بدخشان کرده اند
نرخ گوهر را به گیتی پاک ارزان کرده اند
بلخ بَختی تختگاه کشور جان کرده اند
شهر ایران روشن از ان تخت و ایوان کرده اند
هم بهای رخش رستم شهر ایران کرده اند
هم پناه و پشت ایران پور دستان کرده اند
خون ِ پاکانش به خاک پاک افشان کرده اند
کوه و دشت و در همه یکسر گلستان کرده اند
بلخ وننگرهار و گردیز و تخار و بامیان
قندهار وکابلش رشک سپاهان کرده اند
ریگی ازهندوکش وپامیرگردون برده اند
نیمه ای ماه ودگرخورشید تابان کرده اند
چرخ را پروین ،زمین را خاک پروان داده اند
خون دلها در دل گردون گردان کرده اند
از بدخشان لعل و سرمه از سپاهان کرده اند
خاک کابل را نگین شهر ایران کرده اند
پهلوانش رستم و دهبد نریمان کرده اند
شاه ان تهمورث و جمشید و اشکان کرده اند
از در چین تا به روم اندازه ی آن کرده اند
ناکسانش پاره پاره کرده ویران کرده اند
کو بزرگانی که از آزادگی و مردمی
ریگی از خاکش به چین و روم تاوان کرده اند
میتوان با هم ز نو سامان یک میهن نهاد
آنچنان کو دیلمان و پور سامان کرده اند
میتوان دربند و پیشاور یگان میهن بود
اینچنین ارمان ِ فریغونان و جستان کرده اند
زاده یک خان و مان و جوجه یک آشیان
مردم نادان ترا ایران و افغان کرده اند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر