۱۴۰۱ مرداد ۱۹, چهارشنبه

شاخه ای گل بر کلاه خود نمایان کرده اند

شاخه ای گل بر کلاه خود نمایان کرده اند 
در دلم آتشفشان کوه تفتان کرده اند 
با دل من آنچه را خوبان لغمان کرده اند  
کی کجا ترکان چنین با شهر ایران کرده اند
یک شکر خندیده نرخ قند ارزان کرده اند  
شهر خوبانست و کار سخت آسان کرده اند
چشم شیوا تیرشان را ابروانی آرشیست 
تیر گز یک گز مرا درسینه پنهان کرده اند
زخم تیشه بر دل فرهاد و خسرو هشته اند 
از شکر بیز لب شیرین نمکدان کرده اند 
گوش من افشرده چشم دیده گریان کرده اند
این سیه چشمان چها با تیر مژگان کرده اند 
تا خلد در جان فرو و تا نشیند در دلم  
پیشباز گام من خار بیابان کرده اند
یک نگاه از روی ایشان را بها جان کرده اند 
گردشان گردم که نرخ ان چه ارزان کرده اند
یاد فرخار و بت فرخار از دل برده اند
تا مرا دلبسته نجراب و بغلان کرده اند  
سرمه چشم من از خاک ره خوبانشان
تا مرا خاک ره نیکان ایشان کرده اند

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

آریان پارسی

شتر نزد پارسیان

  شتری که اسفندیار را برای گرفتن رستم به زاولستان میبرد  بر سر راه زابلستان   خوابید و بر نخاست  و اسفندیار سرش برید به شبگیر هنگام بانگ خرو...