۱۳۹۹ دی ۱۹, جمعه

مسگری از سیستان زنگش زدود و زر گرفت

خاک ایران از ستم چون رنگ خاکستر گرفت
مسگری از سیستان زنگش زدود و زر گرفت
خرم و آباد زی ای سیستان ای خاک پاک
ای که از نام تو نام پارس زیب و فر گرفت
یکسرت خاک زرنگ و قندهار و زابل است
انسرت لاهور و ملتانست و پیشاور گرفت
سیستان ای پرورشگاه یلان باستان
ای که در دامان تو آرام زال زر گرفت
سورن و گرشاسپ سام و دیوبازو، گادفر
از گرامی خاک تو  یل چون تهمتن درگرفت 
پرتوی از تو فرا تابید و بر  ایران  نشست
در بدخشان کان سنگ و خاک را گوهر گرفت
نزد زال و سام و رستم بود تاج پارسي
شاه آن باشد که از دست تواش افسر گرفت
هر جوانمردی که ازخاک تو خیزد رستمیست
خود درفش کاویان از دست آهنگر گرفت
تاخت تا رود ارنگ و پارسی تیغش به دست
بچه مسگر گویی آتش بود و اینک در گرفت
زاده شاهان ز نادانی و از ناپختگی
داد ایران را به باد و بچه مسگر گرفت
پارسی زادان شیراز و سپاهان باختش
پارسی زاد خراسان باز انرا بر گرفت
بود چندی با عرب گویندگی را سروری
شاه فرمود و جهان را پارسی یکسر گرفت




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

آریان پارسی

شتر نزد پارسیان

  شتری که اسفندیار را برای گرفتن رستم به زاولستان میبرد  بر سر راه زابلستان   خوابید و بر نخاست  و اسفندیار سرش برید به شبگیر هنگام بانگ خرو...